ایستاده در غبار / دربارۀ موقعیت و موفقیت محمد رسول‌اف

هر بار که فیلم‌سازی ایرانی در جشنواره‌های سینمایی معتبر بین‌اللملی، جایزه‌ای دریافت می‌کند، بیش از اینکه در کانون توجه و تحسین قرار بگیرد، آماج سوءظن‌ها و خوانش‌های بدبینانه قرار می‌گیرد. «محمد رسول‌اف» تا اطلاع ثانوی، آخرین فیلم‌سازی است که این روزها در معرض این اتهام‌ها وسوءظن‌ها قرار دارد و نحوۀ حضور فیلم و فیلم‌ساز در جشنوارۀ هفتاد‌وهفتم کن هم بر شدت آن افزوده است. جالب اینکه او از سوی برخی از هر دو طیف، مخالفان و موافقان حکومت ایران، مورد نقد و نفی قرار گرفته است. از یک سو موافقان نظام سیاسی ایران، طبق معمول و بر اساس همان تفسیرهای کلیشه‌ای و همیشگی که هر نوع جایزۀ جشنواره‌های جهانی به فیلم‌سازان ایرانی را سیاسی تفسیر می‌کنند، جایزۀ او را هم در ذیل این معنا قرار داده و آن را جایزه‌ای سیاسی می‌دانند، نه سینمایی. حتی بدون اینکه فیلم را دیده باشند و نسبت به ارزش‌های زیبایی‌شناختی آن آگاهی داشته باشند، تنها به دلیل مضمون انتقادی فیلم به حاکمیت سیاسی در ایران، اهدای جایزۀ ویژۀ هیئت داوران جشنوارۀ کن را تصمیمی سیاسی و فاقد ارزش و اعتبار سینمایی می‌دانند. از آن سو برخی مخالفان حاکمیت سیاسی در ایران هم با نگاهی بدبینانه به خود فیلم‌ساز، به دیدۀ فردی مشکوک می‌نگرند و معتقدند که محمد رسول‌اف با غلو کردن دربارۀ خود و فربه کردن وجه اپوزیسیونی خویش، از شرایط سیاسی موجود در ایران یا بی‌اعتباری نظامِ سیاسی در افکار عمومی جهان، به نفع خود بهره می‌برد و او را به فردی سوءاستفاده‌کننده و رند متهم می‌کنند که به پشتیبانی حمایتی که از قدرت حاکم و حضور اقوام و بستگانش در دولت و حاکمیت دارد، می‌تواند بدون مجوز قانونی، فیلم زیرزمینی بسازد. استدلال این گروه این است که تمام فعالیت‌های هنری و سینمایی در داخل کشور تحت کنترل و نظارت حاکمیت بوده و نمی‌توان در داخل کشور، فیلم زیرزمینی ساخت. آن‌ها معتقدند فرارِ رسول اف از مرزهای ایران نه به شکل قاچاقی که با حمایت و کمک خود قدرت صورت گرفته است. در واقع محمد رسول اف از دو سو در هجمۀ نقد و اتهام است که دلایل هر دو گروه در نهایت نه به سینما که به سیاست گره می‌خورد. به نظر می‌رسد بیش از آنکه دلایل داوران جشنوارۀ کن برای اهدای جایزۀ ویژه به رسول‌اف سیاسی باشد، نگاه منتقدان به او سیاسی است. مسئله اما این است که رسول اف تنها فیلم‌سازی نیست که فیلم زیرزمینی ساخته است. در همین جشنوارۀ اخیر کن، ۷۱ فیلم زیرزمینی  اعم از مستند، کوتاه، فیلم بلند داستانی و فیلم سینمایی از ایران برای حضور در جشنوارۀ کن ۲۰۲۴ به این رویداد فرستاده شده است که ۱۷تا از این فیلم‌ها، سینمایی بودند. آیا همۀ این فیلم‌ها با اطلاع و کنترل دولت ساخته شده‌اند؟ آیا همۀ این فیلمسازان از عوامل قدرت یا از حمایت آن‌ها برخوردار بودند؟ تولید آثار زیرمینی نه مقولۀ تازه‌ای است و نه فقط در قلمرو سینما رخ می‌دهد، در حوزه‌های دیگر هنر از جمله موسیقی هم شاهد تولید محصولات زیرزمینی بودیم و چه بسا پیش از سینمای زیرزمینی، موسیقی زیرزمینی در ایران سابقه و عقبه داشته است.این نوع موسیقی از سوی نظام حاکم به رسمیت شناخته نشده ‌است و در مکانی که موقعیت رسمی ندارد و در استودیوهای خانگی به صورت مخفیانه و با مضامین اعتراض‌گونه تولید می‌شود. آیا نمی‌توان در درونِ خانه و پشتِ درهای بسته یا مکانی که از کنترل نگاه حاکم به دور است فیلم ساخت؟ مگر پیش از رسول اف، فیلمسازان مشهور و صاحب‌نامی مثل جعفر پناهی و بهمن قبادی، فیلم زیرزمینی نساخته بودند؟ از سرشناس‌ترین فیلمسازان زیرزمینی در ایران، جعفر پناهی است که سازندۀ فیلم‌های بامجوزی مثل بادکنک سفید و آینه است، ولی فیلم «دایره» را بدون مجوز و به صورت زیرزمینی ساخت. جعفر پناهی با وجود همۀ درگیری‌هایش با جمهوری اسلامی ایران، در کشور ماند و بعد از بروز مشکلات متعدد بین او و نظام حاکم، باز هم به ساخت فیلم‌های بدون مجوز و زیرزمینی ادامه داد و فیلم «این یک فیلم نیست» و «ما فکر می‌کردیم پارتی دعوتیم» و «تاکسی» را ساخت. مگر بهمن قبادی بدون مجوز «کسی از گربه‌های ایرانی خبر نداره» را به صورت زیرزمینی نساخته بود؟ واقعیت این است که در گذشته کارگردان‌های سرشناس برای شهرت بیشتر یا دهن‌کجی به نظام حاکم یا گذشتن از سد سانسور، با استفاده از شهرت خودشان اقدام به ساخت فیلم کرده‌اند، اما در سال‌های بعد، کارگردان‌هایی که چندان هم سرشناس نبودند شروع به ساخت فیلم‌های بدون مجوز کردند، گاهی با استفاده از سرمایه‌گذاران خارجی فیلم ساختند، مثل فیلم «تهران من، حراج» که اولین فیلم گراناز موسوی بود و اولین فیلم مشترک بدون مجوز ایران است که با مشارکت استرالیا ساخته شد. در حوزه فیلم‌های مستند تعداد آثار زیرزمینی، فراتر از چند فیلم است و با ظهور دوربین‌های دیجیتال، بسیاری فیلم مستند زیرزمینی برای شبکه‌های برون‌مرزی ساخته شده است. ضمن اینکه در عصر حاضر و وجود اینترنت فیلمسازی زیرزمینی از انحصار فیلمسازان صاحب نام و دارای پشتوانۀ مالی خارجی یا شخصی خارج شده و در حال حاضر مجموعه‌ها و فیلم‌های زیادی ساخته می‌شود که مجوز ساخت ندارند و حتی دیگر ساخت فیلم زیرزمینی به‌عنوان دهن‌کجی یا نقد نظام حاکم تلقی نمی‌شود، هر چند گاهی چنین محتوایی منتقدانه در این فیلم‌ها دیده می‌شود. این جریان و جنبش سینمایی بعد از اعتراض های ۱۴۰۱ شدت بیشتری هم گرفت.  جالب اینکه بعد از آن اصطلاح «سینمای زیرزمینی» در ادبیات مقام‌های حکومت و مدیران دولتی هم به کار رفت و آن‌ها هم رسماً این حضور و موجودیت این سینما را پذیرفتند، هر چند با برچسب‌هایی مثل «غیر قانونی» و «هنجارشکن» از این آثار یاد می‌کنند. حتی امروز شاهد اجرای تئاترهای زیرزمینی یا کنسرت‌های زیرزمینی هم در داخل ایران هستیم که دور از اطلاع و کنترل نهادهای دولتی اجرا می‌شود. برخی هم به ساختمانی در فیلم اشاره کرده‌اند که نزدیک وزارت اطلاعات است و از تیررس دید آن‌ها دور نبوده است. این در حالی است که به میانجی تمهیدات دیجیتالی و تکنیک‌های پست‌پرداکشن و ترفندهای جلوه‌های ویژه می‌توان به فضاسازی در فیلم دست زد و رسول اف در فیلم‌های قبلی هم خود از همین روش استفاده کرده است و نزدیکی جغرافیایی به یک مکان و حتی خود مکان در فیلم‌ها لزوماً به معنای رئالیستی آن نیست و می‌تواند حاصل تروکاژهای سینمایی باشد. ضمن اینکه هم‌جواری جغرافیایی وزارت اطلاعات با ساختمان‌های پیرامونی خود لزوماً به معنای اشراف اطلاعاتی داشتن و کنترل محیطی بر آن‌ها نیست. اگر قرار بود هیچ اثر هنری خارج از آگاهی و کنترل نهادهای قدرت ساخته نمی‌شد، شاهد تولید این آثار نبودیم. حتی بسیاری از آثار مجوز‌دار هم با سانسور و ممنوعیت مواجه می‌شوند. مگر کم شاهد ممنوعیت اکران و نمایش فیلم‌های مجوز‌دار در داخل ایران بودیم!؟ حتی در این لیست نام فیلم‌سازی مثل ابراهیم حاتمی‌کیا که خود را فیلمساز نظام معرفی می‌کند هم فیلم ممنوع الپخش «گزارش یک جشن» وجود دارد که هنوز بیش از یک دهه از زمان ساخت آن، مجوز نمایش نگرفته است. وقتی فیلم‌های مجوز‌دار هم خارج از کنترل قدرت ساخته می‌شود، چطور نمی‌توان به سینمای زیرزمینی خارج از کنترل نهادهای قدرت باور نداشت؟ از سوی دیگر برخی حضور برخی اقوام رسول اف در دولت و حاکمیت را دلیل بدگمانی به او می دانند، این در حالی است که برخی از فرزندان شخصیت‌‌های سیاسی نظام حاکم بر ایران به مخالفان و منتقدان حاکمیت و در واقع پدران خود تبدیل می‌شوند و حتی به مبارزه با نظم سیاسی موجود می‌پردازند. نسبت‌های خانوادگی و خویشاوندی را نمی‌توان دلیلی بر مشکوک بودن یا خودی‌بودن نیروهای اپوزیسیون یا منتقد و معترض به قدرت دانست. همین اکنون گلشیفته فرهانی در حالی به‌عنوان بازیگر در خارج از ایران فعالیت می‌کند که خانوادۀ او در ایران به کار خویش مشغولند. برزو ارجمند در حالی امروز به‌عنوان بازیگر مخالف حاکمیت در ایران به بیرون از مرزها آمده که عموی او یکی از بازیگران سرسخت هوادار نظام است، اما کسی موقعیت برزو ارجمند در خارج از ایران را به موقعیت داریوش ارجمند در داخل ایران گره نمی‌زند تا با سوءظن به او نگاه کند. فرار غیرقانونی از مرزهای ایران گرچه راحت نیست اما اتفاقی غیرممکن و نشدنی نیست و پیش از این بارها شاهد خروج غیرقانونی و قاچاقی چهره‌های آشنا بودیم. هر ساله بسیاری از مهاجران ایرانی از همین طریق از ایران خارج می‌شوند و اتفاق عجیبی نیست. اینکه یک فیلم یا فیلمساز را نپسندیم، دلیل کافی برای سوءظن یا برچسب‌زنی به او نیست. این نگاه بدبینانه به جوایز سینمایی که جوایز اسکار، کن، ونیز و برلین را هم شامل می‌شود، بیش از آنکه ناشی از هژمونی سیاست در داوری‌های سینمایی باشد، متأثر از ذهن سیاست‌زده در جامعۀ ایران است که هر رخدادی را با چشم سیاسی می‌بینید. این به معنای نفی و انکار فاکتور سیاست در داوری جشنواره‌های جهانی سینما نیست، اما تقلیل تمامیت سینما به بخش مطلق سیاست، فرو کاستن هنر در قدرت است و استقلال قائل‌نشدن برای آن است. نگرشی که اغلب با توجه به منافع و مصلحت‌های جناحی و گفتمانی معنا می‌شود. اگر یک جشنوارۀ خارجی به فیلم یا فیلمساز مورد تأیید گفتمان خودی جایزه دهد ناشی از ارزش و اعتبار زیبایی‌شناختی و هنری آن تعریف می‌شود و اگر به فیلم و فیلم‌سازی از گفتمان رقیب جایزه‌ای اهدا شود، برچسبِ سیاسی‌بودن می‌خورد. بسیاری از این رویکردها و تحلیل‌ها و برچسب‌ها بیش از آنکه از عملکرد سیاسی هیئت‌های داوری جشنواره‌های بین‌اللملی باشد، ناشی از نظریه و ذهنیتِ توهم توطئه در ایران است که از یک بدبینی تاریخی نسبت به بیگانگان ناشی می‌شود و به عرصۀ سینما هم تعمیم داده می‌شود. فارغ از سویه‌های سیاسی و تاریخی، این نگاه بدبینانه و پُر از سوءظن، پای دلایل شخصی و رفتاری هم در میان است. پای حسادت‌های صنفی و فردی. از اصغر فرهادی پرسیدند وقتی اسکار به‌دست از پله‌های مراسم پایین می‌آمدی به چی فکر می‌کردی؟ پاسخ داد شاید باورتان نشود، فقط به یک چیز: حسادت برخی همکاران در ایران! محمد رسول اف، نخل طلا را نبرد اما بخل‌ها را خرید. این حکایت آشنای تلخ، تراژدی موفقیت در ایران است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
رعنا نجفی راد
رعنا نجفی راد
رعنا نجفی راد، متولد ۱۳۶۵، دانش‌آموخته سینما از تورنتو. او فعالیت‌های نوشتاری خود را از نشریه فرهنگی «ادب» در تورنتوی کانادا آغاز کرد و اکنون در ستون آزاد وب‌سایت فینیکس تورنتو مشغول به فعالیت است. در سال ۲۰۲۳ نجفی راد فوق لیسانس خود را در رشته سینمای دیجیتال از دانشگاه مانیتوبا دریافت کرد.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights