جام ملتهای اروپا یا همان مسابقات فوتبال یورو ۲۰۲۴ بهانهای است تا زمین فوتبال را در زمینۀ فیلم و پردۀ سینما مورد تأمل و واکاوی قرار دهیم. همواره بین ورزش و سینما در سطحی کلان و بین فوتبال و سینما در سطحی ملموستر نسبت دراماتیکی برقرار بوده است، به این معنا که عرصۀ ورزش در رشتههای گوناگونش همواره به قلمرو سینما آمده و بهمثابۀ سوژهای جذاب، دستمایۀ ساخت یک فیلم داستانی یا مستند قرار گرفته است. این بازنمایی در یک خوانش کلی به دو رویکرد عمده تقسیم میشود. به این معنا که فیلمهای ورزشی یا یک ورزش و مناسبات آن را دستمایه روایت قصه خود قرار داده یا یک ورزشکار و زندگی حرفهای یا خصوصیاش را به تصویرکشیده است. این دومی را میتوان در ذیل فیلمهای پرتره در سینمای مستند هم قرار داد. بر این اساس میتواند امتزاج فوتبال و سینما را در ژانر ورزشی به تماشا نشست که یکی از هیجانانگیزترین و پرطرفدارترین ژانرهای سینمایی است که از ورزش وام میگیرد تا در سینما درام بسازد. اگر به حافظۀ سینمایی خود رجوع کنید، قطعاً فیلم «فرار به سوی پیروزی» به کارگردانی «جان هیوستون» محصول ۱۹۸۱ را به یاد خواهید آورد، داستان آن دربارۀ شماری از اُسرای متفقین است که پیشنهاد افسران آلمانی برای یک بازی فوتبال میان متفقین و تیم ملی آلمان را میپذیرند. مسابقه قرار است در پاریس برگزار شود و گروههای مقاومت تصمیم میگیرند بازیکنان تیم متفقین را بین دو نیمه فراری بدهند، فیلمی که پله، بازیکن اسطورهای فوتبال برزیل هم در آن بازی میکرد و اغلب این فیلم را به نام او میشناسند؛ فیلمی که هم فوتبال را به سیاست گره زد، هم از بازیکن مشهور فوتبال بهعنوان بازیگر استفاده کرد و همچنان بهعنوان یکی از ماندگارترین فیلمهای ژانر ورزشی در تاریخ سینما محسوب میشود.
اما از منظری دیگر هم میتوان به نسبت فوتبال و سینما اندیشید و آن سنخیتهای ماهوی یا کارکردی آن است. واقعیت این است که سینما و فوتبال در مقام دو ژانر و گونۀ هنری_ورزشی امروزه لااقل در صنعت فرهنگسازی به قرابتهای کارکردی و هویتی بیشتری دست یافتهاند، سنخیتی که بهویژه با مسئلۀ «اوقات فراغت» گره خورده است. در این معنا هیچ یک از این دو مقوله در مقام حرفه و حتی بازی و نمایش صرف نیست، بلکه به ابژه سرگرمی بدل میشود که به کار صنعت فرهنگسازی جهت تولید سرگرمی و غنی کردن اوقات فراغت انسان مدرن میآید. سینما در این بستر برای هماوردی با فوتبال از «فرهنگ والا» فاصله میگیرد و به فرهنگ عامه نزدیک میشود. اساساً وقتی از سینما در صنعت فرهنگسازی صحبت میکنیم از سینمای هنری و فلسفی دور و به سینمای عامهپسند که بر محورِ جذب مخاطب و سرگرمی آنان میچرخد میرسیم که غایت صنعت فرهنگ در همین تولید سرگرمی و سود ناشی از آن است. در واقع وقتی فرهنگ و ورزش به صنعت بدل میشود به درون ساختار و مناسبات تجاری- اقتصادی پرتاب میشود که ماهیت و تداوم آن وابسته به رونق این بازار است، لذا سینما و فوتبال برای رونق بازار صنعت فرهنگ با مسالهای مشترک مواجهاند به نام مخاطب! در واقع یکی از ویژگیهای صنعت سینما و فوتبال، طیف وسیع مخاطبان آن است که برای تماشا و خرید کالای این صنایع سرگرمکننده باید بلیت خریده و به محل ارائۀ بازی و نمایش بروند! البته در سینما، مخاطب پای نمایشی که از قبل اجرا شده مینشیند و در فوتبال نظارهگر نمایشی است که در لحظۀ نمایش خلق میشود و شاید هیجان و جذبۀ فوتبال و البته مخاطبین بیشتر آن نسبت به سینما در همین تفاوت باشد. نمایشی که دارای بازیگر و کارگردان (مربی) و طیف وسیعی از مخاطبان و منتقدان است. بازیگرانی که الگو و محبوب بسیاری از مخاطبان خود هستند و عکسهای آنان بر در و دیوار اتاق طرفدارانشان نصب می شود (عشق فیلمها و عشق فوتبالها) شهرت و محبوبیت بازیگران سینما و بازیکنان فوتبال بیش از سیاستمداران و دانشمندان و دیگر اقشار اجتماعی است. مسالهای که گردش طبقات اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است، ظهور ستاره و سوپراستارهای سینمایی و فوتبالی بارزترین کارکرد مشترک این دو مقوله است که حتی در الگوی مصرف و شیوه زیست انسان معاصر بسیار مؤثر است و خود دستمایۀ تجارت و بازرگانی و تبلیغات قرار میگیرد. چهرۀ هنرپیشگان و فوتبالیستها، امروزه یکی از وجوه ثابت دستگاه تبلیغات (سیاسی-بازرگانی) است. ارتباط میان سینما و فوتبال بیش از همه شاید در جایی است که بازیکنان فوتبال در نقش بازیگران سینما ظهور میکنند. عابدزاده، علی پروین ، حمیداستیلی و کریم باقری در کشور خودمان در سینما نیز حضور یافتهاند و حتی بازیکنی مثل پژمان جمشیدی به یک بازیگر حرفهای سینما تبدیل میشود. مسیری که علی انصاریان هم شروع کرده بود، اما اجل فرصت ادامه به او نداد. در سینمای جهان هم پله ستارۀ افسانهای فوتبال جهان نیز کسرت بازیگری بر تن کرده است، از آن سو نیز جهانگیر کوثری تهیهکنندۀ سینما یا دکتر حمیدرضا صدر، منتقد فیلم، از کارشناسان برجستۀ فوتبال بودند. این ارتباط زمانی نمود بیشتری مییابد که فیلمنامه و فیلمهای متعددی با موضوع فوتبال تولید میشود. همۀ ما «فرار به سوی پیروزی» را به یاد داریم. شاید نزدیکترین ارتباط فوتبال و سینما را لااقل در کشور خودمان در تیم فوتبال هنرمندان بدانیم. جایی که فوتبال و سینما در چهرهای واحد بازتولید میشوند. این کارکرد واحد در صنعت فرهنگسازی در نگاه منتقدان البته وجهه ایدئولوژیک مییابد. به این معنا که هر دو ابزارهای ایدولوژیکاند که با هدایت قدرت در جهت تولید، تبلیغ و اشاعۀ دستگاه فکری حاکم استفاده میشوند و نمادی از فرهنگ و تمدن ملی هستند. بروز این نقش را در جشنوارهها و مسابقات جهانی شاهد هستیم، آنجایی که فیلم سینمایی با تیم ورزشی (به ویژه فوتبال) در مقام سفیر و نمایندۀ کلیت یک قوم و سرزمین به هماوردی با دیگران مأمور میشود. البته سینما به دلیل قابلیتهای ماهوی-حرفهای در برابر این بهرهبرداری ایدئولوژیک مقاومت میکند و همواره متأثر از ساختار قدرت نیست. این خاصیت البته در تولیدات سینمایی خاص بروز میکند و از درون فیلمهای عامهپسند بر نمیآید. اما فوتبال به دلیل حضور در ساحت احساسی-هیجانی آدمی امکان واکنشهای عقلانی را کاهش میدهد و بیشتر در خدمت مقتضیات سیاست قرار میگیرد. اما سینما با اثرگذاری درسویههای عقلانی–ذهنی آدمی در عرصۀ خصوصی و لایههای درونیتر زندگی مخاطبان نفوذ میکند و همین تفاوت، دستمایۀ نگرش دوگانه به سینما و فوتبال میشود، اولی را متعلق به اهالی فکر و ساحت روشنفکرانه میداند و دومی را وابسته به فرهنگ عامه که مبتنی بر سطوح ظاهری نیازهای آدمی است معرفی میکند. دامنۀ این تفاوت تا نوع بازی این دو حوزه نیز کشیده میشود. بازیگران فوتبال همیشه یازده نفر هستند و در مواقع ضروری تعویض میشوند، در واقع بدبازیکردن بازیکنان بهطور زنده نقد میشود و با تعویض، اصلاح میگردد، امری که در سینما بعد از نمایش فیلم، اتفاق افتاده و البته فرصتی هم برای تعویض باقی نمیماند. در فوتبال کسی نقش اول ندارد هرکدام از بازیکنان در نقش خود اهمیت دارند گرچه بازی خوب در هر دو مقوله مورد تقدیر واقع میشود و البته ستارهای هر دو بازی نفشی محوری دارند. فوتبال بر محور توپ شکل میگیرد و فیلم بر اساس فیلمنامه بنا میشود. در اولی این شی است که مولد بازی است و در دومی فکر و اندیشه است که به تولید اثر هنری میانجامد. پایان فیلم به وسیلۀ کارگردان تعیین شده است، اما نتیجۀ فوتبال تا صدای سوت پایان نامعلوم است. در واقع فیلم فراوردهای است که در اختیار مخاطبان قرار میگیرد و فوتبال، فرایندی است که در پروسهای نود دقیقهای، ساخته میشود. اما فراتر از این تفاوتهای صوری و ماهوی در صنعت فرهنگسازی با هدف تولید سرگمی و تجارت اوقات فراغت، سینما و فوتبال کارکردهای واحدی مییابند و هر دو یکدیگر را در راستای اهداف خویش به خدمت میگیرند. این ذات صنعت فرهنگسازی است که احساس و هیجان و هنر و اندیشه را به تجارت و فراغت گره میزند و با بسط هژمونی بورژوازی بر رونق این بازار دلفریب میافزاید. فوتبال اما صرفاً بازی در زمین چمن نیست، بازیهای قدرت هم به آن گره میخورد تا پشت این زمین، رقابتها و رفاقتهای دیگری هم شکل بگیرد. به عبارتی دیگر مناسبات فوتبالی که در سطح مدیریتی رخ میدهد سرشار از رخداها و حاشیههای جنجالی است که از این حیث هم، آن را به برخی از مناسبات در پشت پردۀ سینما شبیه میکند. از جمله فسادهای مالی و زد و بندهای رانتی که آخرین نمونهاش مربوط به پروندۀ فساد مالی پسر یکی از فوتبالیستهای مشهور ایرانی که سابقۀ بازیهای درخشان در تیم ملی را هم دارد و برخی از رسانهها و شبکههای اجتماعی خبر فروش «برنج آلوده» از سوی شرکت بازرگانی دولتی ایران به او را منتشر کردهاند. این رانتخواریها بهویژه در سینمای دولتی و ارگانی ما هم کم نیست، مثل پروندۀ محمد امامی که متهم به فساد مالی در سینمای ایران شده است. این موضوع نشان میدهد فوتبال و سینما چه روی زمین و پرده، چه پشت زمین و پرده، سنخیتهای فراوانی دارند و به همان اندازهای که میتوانند تولید لذت کنند، میتوانند به تولید نفرت هم دست بزنند.