صفحه را ورق بزن / دربارۀ شان بیکر که نخل طلای کن را برد

در بزرگراهی طولانی و تنها

در شرق اوماها

می‌توانی صدای غرش موتور خودروهای سنگین را بشنوی

که از این ترانه‌ی ساده بیرون می‌زند

و تو به زن یا دختری که دیشب با او آشنا شدی فکر می‌کنی

باب سیگر Turn the Page 

اهدای جایزۀ نخل طلای جشنوارۀ کن امسال به فیلم «آنورا» ساختۀ شان بیکر را موفقیت تازه‌ای برای سینمای مستقل آمریکا خوانده‌اند. اما مفهوم «سینمای مستقل آمریکا» چنان بسیط و چندوجهی است که به‌سختی می‌توان آن را ارزیابی دقیق و کاملی از جهانِ سینماییِ شان بیکر دانست. فیلم‌ساز ۵۲ ساله‌ای که برخلافِ انتظاری که عنوان نمایندۀ سینمای مستقل آمریکا در موردش به‌وجود آورده، مسیر ترقی و پیشرفت را از جشنوارۀ آشنای سینماگران مستقل یعنی ساندنس آغاز نکرده و حتی چندان هم وابسته به جوایز سالانۀ معروف سینمای مستقل امریکا یعنی Spirit Awards نبوده است. این یادداشت سعی می‌کند ریشه‌های شکل‌گیری و خاستگاه‌ فکری و سینمایی شان بیکر را ردیابی کند.

آن‌ها که فیلم «آنورا» را در جشنوارۀ کن امسال دیده‌اند، آن را یک کمدی بامزه، سرخوش و خوش‌ساخت دانسته‌اند. یک داستان سیندرلایی دربارۀ یک کارگر جنسی آمریکایی که عاشق آقازادۀ یک اولیگارشِ روس می‌شود و خیال می‌کند که دوران تیره‌روزی‌ و بدبختی‌اش در استریپ کلاب‌های محلی به‌سر رسیده است، اما حتی خود سیندرلا هم آخر داستان آن‌قدرها خوشبخت نبود که به‌نظر می‌رسید.

شان بیکر اهل نیوجرزی و فارغ‌التحصیل رشتۀ مطالعات سینمایی از دانشگاه نیویورک است. او برخلافِ بسیاری از هم‌نسلانش فیلم‌سازی را از فیلم کوتاه آغاز نکرده، بلکه بیشتر شبیه اساطیر نسل‌های پیش از خود (همچون اسپیلبرگ یا تارانتینو) با ساختن فیلم‌های خانگی با دوربین‌های غیرحرفه‌ای جادوی سینما را تجربه کرده است. نخستین فیلم بلند بیکر «کلمۀ چهار حرفی» سال دوهزار ساخته شد. یک فیلم تجربی نامتعارف و جریان گریز که بیشتر جُستاری بود در زبان، فرهنگ و سبک زندگی جوانان آمریکایی مناطق حومه‌ای. فیلمی که چندان دیده نشد، اما فیلم در جشنوارۀ فیلم‌های درجه دو (B-movie film festival)

به نمایش درآمد و برندۀ جایزه‌ای برای بازیگر نقش اصلی هم شد. جشنواره‌ای که خیلی از فیلم‌سازان شرکت‌کننده‌اش همیشه در همان سطح باقی می‌مانند و کمتر فرصتی برای صعود به مدارج بالاتر سینما می‌یابند. چهار سال بعد، بیکر فیلم Take Out  را ساخت. فیلمی دربارۀ یک مهاجر غیرقانونی چینی که درگیر کار قاچاق می‌شود و به دردسر می‌افتد. با همین دو فیلم بیکر تکلیفش را با سینما و مخاطب سینما روشن می‌کند. او قرار است روایتگر زندگیِ Outsiders باشد. افرادی جامانده از جامعه و رانده‌شده به حاشیه. ساکنان گِتوهای حومۀ شهرهای بزرگ و محلات جرم‌خیز حاشیه‌ای. خب این کار را که خیلی‌ها امتحان کرده‌اند. کار شان بیکر چه مزیتی به ده‌ها فیلم‌ساز که استراتژی مشابهی برای فیلم‌سازی انتخاب کرده‌اند چیست؟

لابه‌لای ساخت چند اپیزود از سریال‌های مختلف، بیکر سال ۲۰۰۸ «شاهزادۀ برادوی» را می‌سازد. یک درام شهری دربارۀ یک کلاهبردار خیابانی نیویورکی که وسط گرفتاری و مشغله‌هایش ناگهان سروکلۀ دوست دختر سابقش پیدا می‌شود که فرزندی را در دامنش می‌اندازد که حتی از وجودش خبر نداشته است. یک فیلم مستقل و کمتر دیده شدۀ آمریکایی که به‌شکلی نامنتظر برندۀ جایزۀ ویژۀ جشنوارۀ لوکارنو می‌شود. ضمن این‌که نامزدی جایزۀ ویژۀ جان کاساوتیس در مراسم جوایز سالانۀ سینمای مستقل آمریکا (Spirit Awards)  عاقبت او را به جریان سینمای مستقل هم وصل می‌کند. جشنوارۀ ردۀ Aلوکارنوی سوئیس که انگار از شان بیکر و سبک فیلم‌سازی او خوشش آمده، چهار سال بعد فیلم چهارم او یعنی «ستارۀ کوچک» را در بخش مسابقه می‌پذیرد و جایزۀ جنبی هیئتِ داوران جوان لوکارنو هم به این فیلم می‌رسد. فیلمی دربارۀ دوستی غریب و نامتعارف دو زن حاشیه‌نشین.

شاید بتوان گفت مسیر کنونی فیلم‌سازی شان بیکر و ویژگی‌هایی که به مرور او را به فیلم‌سازی مؤلف بدل می‌کند با پنجمین فیلمش شکل می‌گیرد و معرفی می‌شود. «تنجرین» داستان یک کارگر جنسی دلشکسته را روایت می‌کند که ناامیدانه دنبال عشق می‌گردد تا زندگی را برای خود قابل تحمل‌تر سازد. «تنجرین» نه‌تنها جایزه‌ای جنبی از جشنوارۀ کارلووی واری جمهوری چک دریافت می‌کند، که بالاخره پای بیکر را به بهشت فیلم‌سازان مستقل آمریکا، یعنی جشنوارۀ ساندنس باز و جایزۀ فیلم برگزیدۀ تماشاگران جشنواره را دریافت می‌کند. حالا دیگر بیکر به‌عنوان یکی از فیلم‌سازان مهم جریان سینمای مستقل آمریکا شناخته می‌شود.

فیلم «پروژۀ فلوریدا» نقطۀ عطفی در کارنامۀ سینمایی بیکر محسوب می‌شود. داستان حاشیه‌نشینان شهرکی حومه‌ای در فلوریدا که با فقر، بیکاری، سرقت، تبه‌کاری، اعتیاد و فحشا دست به گریبانند و سرنوشت فرزندان خردسالشان هم چیزی جز آنچه والدین از سر می‌گذرانند نخواهد بود. بیشتر زمان فیلم را پلان‌هایی تعقیبی از پرسه‌های چند کودک خردسال در اطراف پروژۀ خانه‌های سازمانیِ فقیرنشین با محیطی جرم‌خیز و بچه‌هایی در معرض انواع بزهکاری‌ها تشکیل می‌دهد. شهرک محل وقوع رخدادهای فیلم رنگ‌هایی شاد و خوشایند دارد، اما زیر این پوستۀ رنگ‌شدۀ سبز و سفید و صورتی، جهنمی از چرک و تباهی نهفته است. فیلم با نمایش رفتار بی‌قید و بی‌مسئولیت هیلی و مونی دختر خردسالش، عامدانه مخاطبش را مشمئز می‌کند و حرص می‌دهد. کاراکتر هِیلی نفرت‌انگیز است و بیکر هم هیچ اصراری ندارد تا چهره‌ای همدلی‌برانگیز از او به‌تصویر بکشد.

 همین حکایت بیش و کم در فیلم بعدی شان بیکر یعنی «رد راکت» هم حکم‌فرماست. فیلمی که در بخش مسابقۀ جشنوارۀ کن ۲۰۲۱ هم به نمایش درآمد. این فیلم دربارۀ‌ یک پورن‌استار شکست‌خورده در هالیوود است که سرخورده به تگزاس و خانۀ همسری که ترکش کرده باز می‌گردد. فیلم به‌مانند دو اثر پیشین بیکر تصویری ناامیدکننده و هولناک از امریکای امروز به نمایش می‌گذارد. رجزخوانی‌های بی‌محتوای ترامپ را تصویر می‌کند و درست به مانند «پروژۀ فلوریدا» که تصاویری غافلگیرکننده از پرچم آمریکا در قالب لیوان یک‌بار مصرف بستنی را نشان می‌داد، این‌بار پرچم آمریکا را روی پیپرهایی که شخصیت‌های فیلم با آن علف می‌کشند نمایش می‌دهد. تو گویی این آمریکاست که دود و تباه می‌شود. مایکی شخصیت اصلی این فیلم هم شخصیت سبک‌سر و بی‌عقلی است که به زندگی انگل‌وار عادت کرده و زندگی دیگران را هم به نابودی می‌کشاند. او از هرگونه مسئولیتی شانه خالی می‌کند، فرار می‌کند و تاوان نمی‌دهد. اما در پایان فیلم به شکلی کمیک ناگزیر می‌شود لخت و عور از تگزاس بگریزد. این‌ها تصاویر ناامیدکنندۀ شان بیکر از سرزمین فرصت‌ها را بازتاب می‌دهند.

شان بیکر می‌کوشد تصویری بی‌رحمانه از آدم‌های حاشیه‌نشین و لوزرهای ابدی سرزمین فرصت‌های سابق و سرزمین شکست‌های پی‌درپی امروز را ارائه دهد. آمریکای شان بیکر با هر تصویری که تاکنون دیده‌اید متفاوت است. حتی از تصاویر منتقدانۀ فیلم‌سازان دیگری از جمله اولیور استون و پل شریدر از آمریکای در شرف اضمحلال.

***

Turn the Page  نام ترانۀ کالتی که باب سیگر آن را سرود و خواند و بعدها گروه متالیکا آن را بازخوانی کرد

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
مازیار فکری ارشاد
مازیار فکری ارشاد
متولد ۱۳۵۱، دانش آموخته‌ی علوم سیاسی نویسنده، منتقد و مترجم سینمایی. آغاز فعالیت حرفه‌ای مطبوعاتی از سال ۱۳۷۸. همکاری با روزنامه‌ها و نشریات سینمایی از جمله فیلم، فیلم نگار، دنیای تصویر و فیلم امروز. سردبیر سابق ماهنامه‌ی ۲۴ و ماهنامه‌ی سینما اعتماد. مدیر سینماتک خانه سینما کتاب‌ها: و خداوند شبان من است: درباره فیلم بوتیک. نشر مهرگان خرد، ۱۳۹۴ ترجمه‌ی رمان ماجرای تمبر نارنجی نوشته‌ی هاوارد فاست. نشر فلامینگو، ۱۳۹۸ سینماگران قرن ۲۱، جلد اول: نوری بیلگه جیلان. نشر چتر، ۱۴۰۰ سینماگران قرن ۲۱، جلد دوم: آندری زویاگینتسف. نشر چتر، ۱۴۰۰ مگس‌های سبز چاق و یک نمایشنامه دیگر. نشر یاد آرمیتا، ۱۴۰۱ ترجمه‌ی رمان «مخمصه۲» نوشته‌ی مایکل مان و مگ گاردینر. نشر یاد آرمیتا ۱۴۰۲

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights