نوشتهٔ امیرابراهیم جلالیان
آیدا پناهنده، نویسنده و کارگردان نسل نوی سینما، در ادامه موفقیتها و کارنامۀ پربار هنریاش، اکنون مینیسریال ملودرامِ اجتماعی تحتعنوان «در انتهای شب» را برای پلتفرم خانگی ساخته است.
بعد از تینا پاکروان، پناهنده از معدود زنان فیلمسازیست، که پا به شبکۀ نمایش خانگی گذاشته است. «در انتهای شب» فیلمنامهای مشترک از ارسلان امیری و آیدا پناهنده است که توانستند نظر مخاطبین بسیاری را جلب کنند. پناهنده، اساساً آثاری با مضمون ملودرام و زنمحور، توأم با معضلات زیرپوستی اجتماعی را به نمایش میگذارد. او با دیدگاهی فمنیستی، رنج زنانی را که در بطن جامعه با مشکلات زیادی مواجه هستند، بررسی میکند. این بررسیها با نگاهی زنانه، روانشناسانه و همراه با چاشنی درام و رمانتیک انجام میشود. فیلمهای خوبی مانند «ناهید»، «اسرافیل» و «تیتی» نمونههایی از این نوع آثار هستند.
مینیسریال «در انتهای شب» از فیلم «کریمر علیه کریمر» ساختۀ رابرت بنتون، با بازی داستین هافمن و مریل استریپ، الهام گرفته شده است. این سریال داستان کارمند سختکوشی را روایت میکند که با همسرش دچار بحران و چالشهای طلاق، جدایی و حضانت فرزند است و در نهایت به سردرگمی میرسد. اما در این سریال، به نکات عمیقتر و تکاندهندهتری که در جامعه و بهویژه در طبقۀ متوسط شهری وجود دارد، پرداخته شده است.
سریال به شکلی تأثیرگذار و ملموس ساخته شده است که بیننده میتواند با آن همذاتپنداری کند و با کاراکترها احساس همدلی داشته باشد. این داستان زنمحور با ریتمی ملایم و محتوایی خوب آغاز میشود و در ادامه، بدون اغراق و با دقت، روابط انسانی را بهصورت ظریف به تصویر میکشد. فرم روایی مناسب و عناصر دراماتیک متناسب، به گونهای ترسیم شدهاند که بیننده را به خط سیر داستان جذب میکنند. این قصه از حواشی و شاخ و برگهای اضافی پرهیز کرده و از زیادهگویی، دیالوگهای شعاری و سکانسهای بیربط دوری میکند. بهجای آن، واقعگرایی اجتماعی را ترویج داده و به یک مینیسریال استاندارد تبدیل شده است.
اما «در انتهای شب» تنها یک داستان عاشقانۀ ساده نیست؛ بلکه به معضلات و مشکلات اجتماعی کلانشهرها نیز میپردازد. فقر، بیکاری، بیماری، خانۀ سالمندان، خشونت خانگی و دیگر معضلات، در این مینیسریال بهطور واقعی و چشمگیر نمایان شده است. حتی واژه «شرمِ طلاق» که در خانوادههای امروزی و سنتی بهعنوان مسئلهای حیثیتی مطرح است، بهعنوان موضوعی رنجآور و خط قرمز توصیف شده که میتواند زنگ خطری برای جامعه باشد. مهمتر از همه، شکستن حوزۀ ممنوعه ارتباط جنسی و رضایت جنسی نیز در این داستان بهوضوح دیده میشود.
سکانس تابوشکنانۀ رقص والس بهنام افشار (با بازی پارسا پیروزفر) و مادرش (با بازی بینظیر احترام برومند) که نقش شخصیتی آلزایمری و کوتاه اما پراحساس و ماندگار را ایفا میکند، با صدای جاودانه ویگن از نکات جذاب و چشمنواز سریال به شمار میرود و در چند دهۀ اخیر بیسابقه بوده است.
گرچه این بخش زیر تیغ سانسور حذف شد، صحنهای که بیشتر یادآور سکانس زیبایی از فیلم «داستان آمریکایی» (ساخته کورد جفرسون) است، زمانی که جفری رایت با مادرش در سرای سالمندان میرقصد.
اصولاً سناریو به گونهای توصیف شده که گذر زمان، چالشهای بین این زوج را بیشتر و پیچیدهتر میکند و هر دو را به راهی بیانتها میکشاند. آنها درگیر تجارب تلخ، شتابزدگی و استیصال میشوند و دچار سردرگمی شده و عقدههای فروخورده خود را آزاد میکنند، بدون اینکه به عواقب رفتارشان بیندیشند. به نظر میرسد که از این امر آگاه نیستند که هر تصمیمی که میگیرند، باعث پیامدهای بیشتری شده و اوضاع را پیچیدهتر میکند.
نمونۀ بارز آن رفتارهای تند دارا (با بازی خوب و دیدنی رایان سرلک) فرزند بیشفعال بهنام و ماهرخ است که تحتتأثیر برخوردهای نسنجیده و غیرمنطقی پدر و مادرش قرار دارد. از دیدگاه پیرنگ، این چالشها باید فرصتی باشند تا شخصیتهای سریال با گذشت زمان با خود واقعیشان روبهرو شده و آگاهانه تصمیم بگیرند که چه رفتاری در قبال خود، یکدیگر و محیطی که در آن زندگی میکنند، پیش بگیرند. این چالشها میتوانند آغازی برای سقوط شخصیتها در قهقرایی باشند که با ناآگاهی، کجفهمی و زیادهخواهی خود به وجود آوردهاند. بدون شک، نویسنده و کارگردان یکی از این دو مسیر را برای شخصیتهای قصه انتخاب کرده است.
آیدا پناهنده همراه با سناریوی دقیق ارسلان امیری، با ایجاد موقعیتهای دراماتیک، استفاده از فاکتورهای صحیح و خلاقانۀ داستانگویی و خلق صحنههایی بدیع و در عین حال باورپذیر، قصۀ زمان حال و سرنوشت آدمهای سریال را برای مخاطب قابل لمس کرده است. با نگاهی به بازی پارسا پیروزفر در نقش بهنام افشار، میبینیم که او شخصیتی منفعل دارد، ولی با سابقه و گذشتهای قابل قبول. بهنام در میانسالی به سرخوردگی و افول رسیده و خود را بازنده یک زندگی از هم گسیخته و خاکستری میبیند.
هدی زینالعابدین در نقش ماهرخ زرباف یا ماهی، زنی مستقل، کنترلگرا و به ظاهر مغرور است که گاه جسور و تند برخورد میکند. او مسیر زناشویی و مادرانه را اشتباه پیموده و به قول خودش، بیمادر بزرگ شده، اما مادرِ خواهر، مادرِ پدر و مادرِ شوهرش بوده است. بااینحال، در جایگاه مادری نتوانسته نمرۀ قبولی بگیرد.
در واقع، بهنام و ماهی از قدم زدن در وادی هنر فاصله گرفته و به روزمرگی کسلکننده و ملالآور روی آوردهاند. این آفت، اساساً آنها را به بیراهه کشانده است.
نقشآفرینی درخشان و تأثیرگذار این دو بازیگر، که پیشتر نیز تجربه خوبی با آیدا پناهنده داشتند، رنگ و بوی عاشقانه و با طراوتی به این قصه ملودرام داده است. آنها به راحتی غمها، شادیها و رنج زندگی در حاشیهنشینی را به نمایش گذاشتهاند. از طرفی، وقتی به کاراکترهای داستان نگاه میکنیم، اغلب را بازنده میبینیم.
شخصیت پدر، با نقشآفرینی تحسینبرانگیز و مثالزدنی علیرضا داوودنژاد، مردی سنتگرا و سختگیر است که خود زخمخورده روزگار است. با تمام بدخلقیها و تفکرات تند و تیز، قلبی آرام و با احساسی در نهان دارد و زخمها و رنجهایش را پشت ظاهر سخت و زمخت خود پنهان کرده است تا به تکبر پدرانهاش لطمه نخورد. دیگر شخصیتها نیز مانند رضا، عاشقپیشۀ بازنده (با بازی پدرام شریفی که با تبحر خاصی نقشهای مکمل را ایفا میکند)، ثریا، زنی تنها، شکننده و نیازمند حمایت (با بازی سحر گلدوست)، و حتی امیر (پوریا رحیمیسام) که در زمره عاشقان ناکام سریال قرار دارند، همگی بهنوعی بازنده هستند.
بااینحال، اثری از سیاهنمایی در سریال دیده نمیشود. این واقعگرایی محض است که توجه مخاطب را جلب میکند. شخصیتهای خاکستری که هر کدام به دنبال سهمشان از زندگی هستند و وقتی خود را در باتلاقی بربادرفته میبینند، برای رسیدن به اهداف و آرزوهایشان شروع به دستوپا زدن میکنند، که لازمۀ بقا و زیست آدمی است.
نهایتاً، «در انتهای شب»، آخرین اثر آیدا پناهنده، روایتی قابل تأمل است که به واکاوی مشکلات و چالشهای زندگی مشترک در دنیای مدرن میپردازد. این مینیسریال با فضایی تلخ و ناامیدکننده، به دور از سبک و سیاق سانتیمانتالیسمی و قصههای فانتزی عاشقانه، و به دور از نگاه ایدئولوژیکی، تصویری واضح از روابط زناشویی آسیبدیده و جامعۀ بربادرفته طبقۀ متوسط را به نمایش میگذارد. خلق پرسوناژهای باورپذیر، سناریوی روان، قاببندی متناسب و یک موزیک فوقالعاده از نکات مثبت و قابل بحث این مجموعه است. پایان باز و دراماتیک و تأثیرگذار سریال، مخاطب را با چشمانی بغضآلود ترغیب به دنبال کردن بهنامی میکند که گویا حالا معنی ابراز احساسات و عشقورزی را درک کرده و ماهرخی که غرور کاذبش را کنار گذاشته و حس انعطافپذیری را در خود نشان میدهد.