«اگر هنر نبود، واقعیت ما را میکشت.»
به روایت نیچه، در جهانی تلخ و بیرحم، هنر عاملی برای تابآوری انسان میشود. یایویی کوساما، زنی که لقب گرانترین نقاش معاصر را دارد، نیز معتقد است که بدون هنر نمیتوانست اینقدر زنده بماند. این هنرمند ۹۵ سالۀ ژاپنی، که بهطور داوطلبانه در یک بیمارستان روانی زندگی میکند، با آثار شگفتانگیز خود توانسته میلیونها بازدیدکننده را به موزهها بکشاند. او نمایشگاههای بزرگ و موفقی در شهرهای مختلف جهان برگزار کرده و اخیراً گالری پنجطبقۀ خود را در توکیو افتتاح کرده است. موزه برود در لس آنجلس نیز نود هزار بلیت ۲۵ دلاری برای نمایشگاه او در یک بعدازظهر فروخت، که نشان از عجیب و فراگیر بودن جذابیت هنر این هنرمند دارد.
با افزایش تعداد بازدیدکنندگان، زمان بازدید از «اتاقهای آینهای بینهایت» یایویی کوساما، که شامل چراغهای رنگی، کدوهای رنگشده و خالهای پولکا است، کاهش یافته است. در سال ۲۰۱۳، گالری دیوید زویرنر در نیویورک این زمان را به ۴۵ ثانیه برای هر بیننده محدود کرد. پنج سال بعد، موزۀ هیرشهورن در واشنگتن دی سی، زمان بازدید را به نیمدقیقه کاهش داد.
دلیل اصلی این محبوبیت و محدودیت زمان بازدید، اینستاگرام است. صدها هزار نفر از بازدیدکنندگان از خود در این اتاقها عکس میگیرند و آن را به اشتراک میگذارند. بسیاری از گالریهای هنر مدرن اکنون به نمایشگاه بهعنوان «تجربه» رسانههای اجتماعی نگاه میکنند. کوساما با توسعۀ ایدهای که اولین بار در سال ۱۹۶۶ در نیویورک ارائه داد، این روند را رهبری کرده است. هدر لنز، کارگردانی که مستند او را ساخته است میگوید: «بیشتر مردم آثار کوساما را در اینستاگرام دیدهاند، اما وقتی از تلاشهای او برای رسیدن به موفقیت آگاه میشوند، ارتباط عمیقتری برقرار میکنند. ما چند نمایش داشتیم و فقط دو نفر از مخاطبان میدانستند که او در بیمارستان روانی زندگی میکند.»
فیلم لنز نشان میدهد که چگونه زندگی عجیب کوساما در کارهای او تأثیر گذاشته و به داستانی از استقامت و پیروزی تبدیل شده است. او در خانوادهای ثروتمند در یکی از روستاهای ژاپن به دنیا آمد. در آنجا نهالستانهای بزرگی از گیاهان را مدیریت میکرد. کوساما از کودکی علاقۀ فراوانی به گلها داشت و همواره دفترچهای برای طراحی همراه خود داشت، تا در میان گلها نشسته و به تأمل بپردازد. اما یک روز، وقتی کوساما در میان گلها بود، بهطرز عجیبی احساس کرد که گلها با او صحبت میکنند. این تجربه ناخوشایند باعث ترس و وحشت او شد و این وقایع را بهعنوان توهمهای آزاردهندهای توصیف کرد که دوران کودکی او را متأثر کرده بود.
به نظر میرسد که تجربیات کوساما در هنر نقاشی با درگیریهای خانوادگی او مرتبط است. والدین ناپایدار، بهویژه پدری فاسد و مادری که او را کنترل میکرد، تأثیرات عمیقی بر او گذاشتند. با این حال، علاقۀ او به نقاشی پایدار بود و این هنر فرصتی برای فرار از واقعیت و تجربۀ خشم و ترسش بود. نقاشی روشی برای ثبت تصاویری از توهمها و تجربیاتش بود و درنهایت این موضوع به کاهش شوک و ترس از رخدادهای ناگهانی کمک میکرد.
بسیاری از طرحهایی که بهعنوان نشان تجاری او شناخته میشوند، ابتدا ریشه در زندگی شخصی او داشتند. او در سن یازده سالگی نخستین بار با نقاشی کدوتنبلی که در مرزعه همراه پدر بزرگش دیده بود و توهمی از سر یک مرد را برایش ایجاد شده بود، جایزه کسب کرد. پس از حمله به پرل هاربر، در سن سیزده سالگی، در یک کارخانۀ تولید چتر نجات مشغول به کار شد. در آنجا، شبها، با تکثیر طرحهای گل پیچیده در آبرنگ، آغاز به توسعۀ هنری خود کرد. روزنامه محلی در اولین نمایشگاه او، گزارش داد که او روزانه تا هفتاد طرح آبرنگی را نقاشی میکند.
ترومای کودکی کوساما نهتنها به دلیل معضل خانوادهاش ، بلکه به خاطر فشار زیاد جامعه و وحشت جنگ جهانی دوم نیز در زندگی و کار او تأثیرگذاشته بود. هدر لنز، کارگردان مستند دربارۀ کوساما، این فشارها را بهخوبی درک کرد؛ زیرا درحینِ ساخت فیلم، با خانوادهای ژاپنی ازدواج کرد و از نزدیک با درگیریها و دردی که آنها در جنگ و انقلاب ملی ژاپن تجربه میکردند بهخوبی آشنا شد. این تجربه به او کمک کرد تا دوران کودکی کوساما را بهتر درک کند، از جمله انتظارات فرهنگی برای یک زن جوان، ازدواجهای ترتیبداده شده و چالشهایی که کوساما با آنها مواجه بود. این درک عمیق، بخشی از داستانی است که کوساما را به تصمیم جسورانهای برای ترک ژاپن و مهاجرت به نیویورک وادار کرد، تصمیمی که آیندۀ هنری او را بسیار تحتتأثیر قرار داد.
زمانی که او برای اولین بار با کار جورجیا اوکیف در کتابفروشی در ماتسوموتو، شهر زادگاهش، ملاقات کرد، فصل جدیدی از زندگی او آغاز شد. او پس از پیدا کردن آدرس اوکیف در نیومکزیکو، نامهای به او نوشت و از او درخواست کمک کرد تا چگونگی در مسیر پیشرفت قرارگرفتن و شکلدادن حرفهای خود در دنیای هنر نیویورک را به او بیاموزد، همچنین برخی از آثار هنریاش را که شامل تصاویری از گیاهان و دانههای در حال انفجار بود برای آن ارسال کرد. اوکیف در ابتدا شگفتزده بود که چگونه یک زن جوان از روستایی در ژاپن ممکن است به این کار بپردازد، پاسخ اوکیف این بود: «در این کشور، برای هنرمندان امرارمعاش کردن دشوار است، شما فقط باید بهترین راه خود را پیدا کنید.» پس از آن مکاتبه در سال ۱۹۵۸، در سن ۲۷ سالگی، کوساما با چند صد دلار دوخته شده به لباسهایش، زیرا که خروج دلار از ژاپن ممنوع بود، با کیمونو ابریشمی و برخی از نقاشیهای خود به نیویورک مهاجرت کرد. او برنامهریزی میکرد که با فروش آثار هنری خود، زنده بماند.
کوساما در سالهای ابتدایی مهاجرت با شرایط دشواری مواجه شد؛ از ضایعات غذایی مثل سر ماهی تغذیه میکرد و به سختی به دنبال شغل و پیشرفت در شهر میگشت. یکی از خاطرات زندگینامهاش، حمل یک بوم بلند به خود از چهل بلوک فاصله در خیابانهای منهتن برای ارائه به گالری ویتنی بود، اما با وجود تلاشهای بسیار نقاشیاش انتخاب نشد و مجبور شد آن را بازگرداند. تلاش، تلاش و درجا زدن، اما در نهایت کوساما با نقاشیهای نوآورانهاش، از جمله شبکههای بی نهایت که از تماشای امواج دریا در هنگام پرواز الهام گرفته بودند، شهرت جهانی پیدا کرد. طولانیترین بومهایش به اندازه سی فوت بوده و یکی از آنها در سال ۲۰۱۴ با قیمت ۷.۱ میلیون دلار فروخته شد، که رکوردی برای یک هنرمند زن زنده به حساب میآید.
در دهۀ شصت، یکی از جوانب شگفتانگیز در زندگی هنری کوساما، پیوند او با جریان هنر پاپ بود. او آن را بهطور نزدیک با هنرمندانی همچون اندی وارهول و کلاس اولدنبرگ به اشتراک گذاشت، گرچه بعدها، کوساما ادعا کرد که ایدههای اصلی خود را در معرض تقلید از مردانی اطرافش، که او را بر اساس نژاد و اجتماع تعریف میکردند، از دست داده است. در سال ۱۹۶۳، او شروع به ساختن آثاری مانند صندلیها و اشیاء دیگری کرد که به شکل قارچها بودند. این آثار با پارچههای پر شده و سفید رنگ ساخته شده بودند. یکی از آثار برجستهاش یک قایق پارویی بود که در یک محفظهای شبیه به جعبه نمایش داده شد. دیوارهها، سقف و کف آن با ۹۹۹ تصویر ابریشمی از قایق پارویی پوشیده بودند. برای کوساما، این آثار بهعنوان یک درمان برای بیزاری از جزئیات خصوصی زندگی خود تعبیر میشدند.
او بعدها نوشت: «من شروع به ساختن آلت تناسلی کردم تا احساس انزجارم نسبت به رابطۀ جنسی را التیام بخشم.» این اظهارات نشان میدهند که تجربههای شخصی او، بهویژه تجربههایی که در دوران کودکی او رخ داده بود، تأثیر عمیقی بر او گذاشته بود. او افزود: «به من یاد دادند که رابطۀ جنسی کثیف، شرمآور است، چیزی که باید پنهان شود. پیچیدهتر از همهچیز، صحبت در مورد ‘خانوادههای خوب’ و ‘ازدواج منظم’ و مخالفت مطلق با عشق و ازدواج عاشقانه بود… همچنین، من در دوران کودکی شاهد عمل جنسی بودم و تروما و ترسی که پس از آن به من وارد شده بود.» به نظر میرسد تکنیک «مجسمهسازی نرم» او توسط اولدنبرگ و چاپ کاغذ دیواریهای تکراری او توسط وارهول تقلید شدهاند. او احساس ناامیدی میکند که روشهایی که مردان اطرافش بهعنوان ایدههای خود ادعا کردند، به شهرت رسیده و او که صاحب اصلی این ایدههاست، نادیده گرفته شده است.
در دهۀ هفتاد، پس از واکنشهای منفی نسبت به آثار جسورانه و تابوشکنانهاش، با احساس طردشدگی از نیویورک به زادگاهش ژاپن بازگشت. تحتتأثیر مرگ جوزف کورنل، معشوقهاش در سال ۱۹۷۲ و پدرش دو سال بعد، در طبقۀ دهم یک بلوک برجی در شینجوکو، توکیو، آپارتمانی اجاره کرد که به یک قبرستان مجاور بود. او شروع به کار بر روی کلاژهای سورئال کرد، اما توهمات و حملات پانیک دوران نوجوانیاش بازگشت و او چندین بار در بیمارستان بستری شد. در فیلم لنز، چندین صحنه نشان داده میشود که او به دلیل این اضطرابها و ترسها در بیمارستان روانی بستری میشود. برای بسیاری از هنرمندان، این اتفاق ممکن است پایانی برای حرفۀ هنری باشد، اما برای کوساما، این بهعنوان شروعی جدید دیده میشود. او راهی برای مدیریت شیداییهای خود پیدا کرد و آن را به سمت خلاقیت خود هدایت کرد. در بیمارستان، دورههای هنر درمانی را طی کرد و هرگز آنجا را ترک نکرد.
هر صبح، کوساما به استودیو خود میرود و بیوقفه تا شب به نقاشی میپردازد، بدون استراحت و درتمام طول روز. او با سادگی زندگی میکند، از ترسها و اوهام برای ایجاد آثاری خلاقانه استفاده میکند و این دیدگاه جدید، چیزی است که او را متمایز میکند. کوساما، یکی از اندک هنرمندانی است که به اندازۀ کافی شناخته شده است تا توجه جهانی را به خود جلب کند، بهخصوص در زمینههایی چون مینیمالیسم و هنر پاپ، حتی با وجود چالشهایی که بهعنوان یک زن و هنرمند ژاپنی مواجه شده بود. او با آثار خود مرزهای هنر را به شیوهای نوین بازتعریف کرده و به موفقیتی بیسابقه دست یافته است که او را بهعنوان یک هنرمند برجسته مطرح کرده است. برای کوساما، هنر، نهتنها پرچمی برای شهرت، بلکه پناهگاهی برای زندگی بوده است.
***
دسترسی به مطالب پیشین: