پرده سینما چگونه چشمها را خیره میکند؟ با میزانسنهای شگفتانگیز، بازیهای انفجاری، داستانی پرکشش، کارگردانی داینامیک و پر شور یا موسیقی که گوشها را نوازش کند؟ تدوینی که به اثر ضربآهنگی ببخشد که ترککردن صندلی برایت کاری دشوار باشد یا کارگردانی هنری که تو را در قلب داستان قرار دهد؟ اگر هر کدام از اینها برای درخشیدن یک فیلم کافی باشد. آخرین اثر استاد کهنهکار و کاربلد سینما «مارتین اسکورسیزی»، «قاتلین ماه کامل» همه اینها را در خود مستتر دارد. چکیده بیش از نیمقرن فعالیت عاشقانه و پردامنه در هنر هفتم را در پایان هشتمین دهه عمر او میتوان روی پرده سینما تماشا کرد. یک ضیافت سه و نیمساعته که مثل همیشه پر از جزئیات فراوان و دغدغههای «مارتی» برای قصهگویی با همه گوشه و کنارههای موجود در آن است. سفری تاریخی به قلب آمریکا یک قرن پیش در ایالتی که با کشف نفت در آن سرخپوستانی که بهظاهر به این گوشه رانده شده بودند را به ثروتمندترین انسانهای کره خاکی بدل کرد و همین امر باعث گشت که طمع و حسادت نژادپرستانی که تحمل دیدن این وضع را نداشتند برانگیزاند و یکی دیگر از پروندههای جنایی ننگین ایالات متحده رقم بخورد. کشتار مردمان قبیله اوسیج بهصورت سازمانیافته و تصرف اموالشان. در حقیقت «قاتلین ماه کامل» تنها یک فیلم سینمایی نیست. بلکه با دقتی که مارتی در بهتصویرکشیدن جزئیات داستانها و پرونده حقیقی آنها داشته است به یک سند تاریخی نیز شباهت پیدا کرده است. دهمین همکاری «رابرت دنیرو» و مارتی که با ششمین فیلم «لئوناردو دی کاپریو» و او همگام شده، یک دوئت دیدنی را ساخته است. بازیها در اوج پختگی و بدون هیچ حشر و زوائدی قرار دارد و در کنار آنها «لیلی گلداستون» در نقش «مولی بورکهارت» که یک اوسیج است. بازی در کلاسبالایی را ارائه داده است بهخصوص در کنار هدایت درخشان همیشگی مارتی که هر بازی را تراش میدهد. قدرت و صلابت بالایی در شیوه نگاه و حرکاتش موجود است. به نظر میرسد هنرپیشهای است که با توجه به سوابقش میتواند به یکی از چهرههای شاخص آتی بدل گردد. اثر با حال و هوای یک وسترن مدرن و بازسازیهای چشمنواز معماری دهه بیست آمریکا و اکستریم لانگ شاتهای دیدنی و چرخشهای پرنده وار دوربین «رودریگو پریتو» – فیلمبردار سهگانه عشق سگی/۲۱ گرم/بابل الخاندرو گونزالس ایناریتو، آرگو و کوهستان بروکبک – فیلمبردار اثر لحظهای نیست که ویترین چشمها را خالی بگذارد. این چهارمین همکاری او با مارتی پس از «گرگ والاستریت»، «سکوت» و «ایرلندی» است.
«قاتلین ماه کامل» مرثیهای بر یک دوران سپری شده است و نقبی عمیق در تاریخ طمع و قساوت آدمی. «ارنست» – با بازی لئوناردو دی کاپریو – جوانی است که از جنگ اول جهانی بازگشته است. طماع است و کمی ابله به نظر میرسد. به املاک عموی ثروتمندش – ویلیام هیل با بازی رابرت دنیرو – بازگشته تا برای او کار کند. در کنار برادر شرورش «بایرون» – با بازی اسکات شپارد -. آشنایی ارنست با مولی که یکی از اوسیجهای ثروتمند است. باعث میشود تا عمویش او را تشویق به ازدواج کند تا بتواند تسلطی بر اموال او پیدا کند. بعد از ازدواج آنها با مرگ مادر مولی و در پی آن کشتهشدن مشکوک یکی از خواهرانش، متعاقب مرگ یکی دیگر اوضاع بهشدت پیچیده میشود. به شکلی که دیگر واشنگتن نمیتواند این وضعیت را نادیده بگیرد و ماموری را برای تحقیق به منطقه میفرستد. ماموری به اسم «تام وایتس» با یازی «جسی پلمونز». ارنست با اینکه حقیقتن مولی را دوست دارد و از او صاحب چند فرزند شده است. اما به دلیل عزتنفس پایینی که دارد اسیر امیال شیطانی عمویش است و مانند سگی که هر چه صاحبش میگوید انجام میدهد مدام در پی دستورات و تصمیمات او روان است تا جایی که حاضر میشود تا در داروی دیابت همسرش زهر بریزد تا بهتدریج او را از پای دربیاورد، و همین پایانی تلخ را برای او رقم میزند. در حقیقت مأموران فدرال که تحت نظارت «ادگار جی هور» اولین کارآگاهان سازمان جدید پلیسی اف.بی.ای محسوب میشوند. با پیگیری ردها متوجه دامنهدار بودن آنها میگردند. یکسوم پایانی فیلم به شیوه فیلمهای دادگاهی روایت میشود و در کشوقوس اعتراف ارنست بر علیه عموی متنفذش است.”برندن فریزر”-که سال پیش برای فیلم «وال» دارن آرونوفسکی با آن هیکل از ریخت افتاده چند صد پوندی و بازی حیرتانگیزش جایزه اسکار گرفت – در نقش وکیلمدافعی ظاهر میشود؛ اما برعکس بازیهای خوب فیلم بهشدت زمخت و نچسب از آب درآمده و به نظر میرسد موفق نشده خود را برای این بازی تاریخی بهخوبی آماده کند و بازیاش فرسنگها با آنچه سال پیش از او دیدیم متفاوت است. اما درهرحال این داستان پر پیچوخم هر چند بهظاهر با مجازات مجرمان به پایان میرسد؛ اما در باطن بههیچعنوان جایگزین درد و رنج تاریخی که این مردمان اصیل متحمل شدهاند نمیشود.
اثر نمایش دهشتناکی از پلشتی و سبوعیت روانهای آلوده است. جنایتهایی که بهسادگی صورت میپذیرد. اسلحههایی که بهراحتی چکانده میشود و جانهای که آسان تباه میشود. موسیقی «رابی رابرتسون» و گروهش در بافت اثر بهخوبی تنیده شده و حال و هوای خاصی به آن بخشیده است.-از گروههای درخشان راک دهه شصت و هفتاد که در هفت فیلم دیگر هم با مارتی همکاری داشتهاند. رابی رابرتسون چند ماه قبل از اکران رسمی فیلم در اوت امسال در هشتادسالگی به دلیل سکته قلبی درگذشت – به این گروه خلاق باید همکار فیلمنامهنویس او «اریک راث» یکی از بهترینهای تاریخ سینمای آمریکا را نیز اضافه کرد. دوست و همراه مارتی – اریک راث برای فیلمنامه درخشان «فارست گامپ» اسکار ربوده است – در کنار یکی از بهترین نویسندگان نیویورکتایمز «دیوید گران».
فیلمنامه از پیج و خمهای داستانی بسیار جذابی برخوردار است و با توجه به زمان طولانی فیلم فرصت کافی برای شخصیتپردازی و نقبزدن به زیر پوست شخصیتها را دارد و موفق میشود تصویر تمام نمایی از یک دوران سپری شده ارائه دهد. درحالیکه اصل و ماهیت چنین آدمهایی در طول تاریخ یکسان باقیمانده و این جنایت از سر طمع و قدرتطلبی از عصری به عصری دیگر در حال انتقال است. اما نگاه اسکورسیزی در این فیلم چندان خوشبینانه نیست. جنایتها آنچنان دهشتناک به تصویر کشیده شده است و لنز دوربین به خون آغشته گشته که انگاری واجد پیام مهمی برای امروز است. تاریخی که مدام تکرار میشود و هیچ گریزی از آن نیست. الکل، بیماریهای روانی، قساوت، طمع، دزدی، آدمکشی، قلدری، تجاوز، قانونشکنی و افسردگی عناصری که اثر را به تابلویی از لجامگسیختگی آدمی بدل کرده است و ظاهرن امید چندانی به رهایی و رستگاری وجود ندارد. شاید به همین علت است که مارتی در انتهای اثر مرشد وار ظاهر میشود و باقی داستان را در یک نمایش شبه رادیویی صحنهای بازگو میکند. آدمهایی که هر یک به گوشهای رانده شدهاند و در تنهایی و غربت مردهاند. قلبهای شکسته و روانهای پریشان شده و خونی که آنچنان در فیلم تازه است که انگاری از پرده سینما به بیرون میجهد. او بهخوبی فیلم را در عین اینکه سندی تاریخی را روایت میکند به مرثیهای برای نجابت و مظلومیت این تنها آمریکاییهای اصیل تاریخ بدل میکند. نه در جهت دلجویی یا عذرخواهی از آنها بلکه بهعنوان تصویری کامل از ملتی که آمریکا به آنها مدیون است و باید از ظلم و شقاوتی که در حقشان روا داشته است شرمسار باشد؛
نکتهای که همچنان بیشازپیش با حضور در این ضیافت سینمایی خود را عیان میکند و از پلان به پلان فیلم نمایان است عشق وافر اسکورسیزی به سینماست. او همچنان با تمام قوا فیلم میسازد و اثر انگشت خود را بر جای میگذارد. کاملن مشخص است که سینما در خالصترین شکلش برای او اهمیت دارد و هیچ طمعی از فیلمسازی بهغیراز پیوندهای ناگسستنیاش با جهان تصویر ندارد. انگاری حال که پای در کهولت نهاده است عاشقتر است و با شور و هیجان بیشتری به این معاشقه طولانی که شصت سال است ادامه دارد میپردازد.
«قاتلین ماه کامل» برای هر کسی که سینما در سطحی بالاتر از تفریح و سرگرمی صرف در ذهنش جای میگیرد و همواره در جستجوی لایههای غنیتری در این هنر ژرف است بی شک میتواند اثری باشد که تصاویرش تا مدتها در آرشیو ذهنی جا خوش میکند و درد و رنجی که به زیر پوست تزریق میکند. آدمی را بیدار نگاه دارد. آدمیزادی که علاقه بسیاری دارد تا به خواب رود و یا خود را به خواب بزند. این فانوسی که سینماگرانی مانند اسکورسیزی روشن نگاهداشتهاند همواره در دل این شبهای تار و گرداب حایل کارگشاست و میتواند روزنهای به رهایی باشد و ما را به آنجایی که رنگینکمان تمام میشود هدایت کند. هر چند تلخی و سردی خون و جنون و طعم گسش کاممان را آزار میدهد؛ اما سرخوشی پیوند با سینمای ناب برایمان بزمی پایدار را رقم میزند.