این نوشته را تقدیم میکنم به یاد پدر فرهنگدوستم احمدرضا شیبانی که عاشق سریال «دایی جان ناپلئون» بود و با لذت بیحد این برنامه را تماشا میکرد.
***
بعدازظهرهای گرم یک باغ ایرانی، بوتۀ نسترن باغ، عشق لیلی که عینِ بخار گرم تابستان توی کلۀ سعید دور میخورد و او را بیقرارتر میکند، هندوانهای که به دست عزیز قاچ میخورد تا آتش کینۀ آقاجان را در سینه فروکش کند، بازیهای کلامی قاسم برای راضی نگه داشتن اربابش، داییجان با عبا، ایستاده در ایوان بزرگ با ستونهای بلند، که با هر تکان عصبی تفنگش را از قاسم میخواهد، مهمانیهای پُرماجرای خانوادگی با عزیزسلطنۀ پرهیاهو ، قمر خل وضع، دوستعلی هیز، اسدالله میرزای پرطرفدار، آسپیران غیاثآبادی تریاکی و خواهر و مادر بیچشم و رویش، تختهنرد بازی کردن آقاجان و دایی جان و کُری خواندنهایشان و دشمنیهایشان، پریدن شیرعلی غولپیکر با یک لاشهگوشت وسط مهمانی بزرگان و اعلام آمادگی برای جانفشانی؛ اینها مزمزههایی از یک سریال شیرین و جذاب تلویزیونی است که لذت تماشایش هنوز از پس دههها خنده بر لبان تماشاگران نو و کهنه آن میآورد.
امرداد، ماه طلایی برای سریال «دایی جان ناپلئون» است. حدود نیمقرن پیش، در تاریخ اول مرداد ۱۳۵۴خورشیدی، فیلمبرداری سریال «دایی جان ناپلئون» به کارگردانی ناصر نقوایی آغاز شد. سعید، راوی داستان که در کتاب ایرج پزشکزاد قهرمان بینام قصه است ، در ۱۳ مرداد عاشق لیلی دختر دایی جان شد. راوی فکر میکند که نحسی سیزده موجب شکست عشقی اوست. برای ما ایرانیانِ عاشق فرهنگ و ادب، روز ۱۳ مرداد هر سال روز پاسداشت «دایی جان ناپلئون»، ایرج پزشکزاد خالق رمان، ناصر تقوایی کارگردان سریال و تمامی بازیگران و دستاندرکاران سریال است.
خجسته باد ۱۳ مرداد که یکی از زیباترین و پرماجراترین عشقهای بیسرانجام ادبیات فارسی را روی تقویم فرهنگ ما ماندگار کرد!
در سال ۱۳۵۵ سریال «دایی جان ناپلئون» در تلویزیون ملی ایران در ۱۸ قسمت به نمایش درآمد. شاید وقتی که سریال در حال پخش بود بینندهها فکر نمیکردند که این برنامه یکی از ماندگارترین برنامههای تلویزیونی تاریخ این رسانه در ایران شود. ناصر تقوایی و تیم قَدَرش نمیدانستند که دارند یکی از بهترین درامهای ایرانی را به گنجینۀ تصویر و رسانۀ جمعی میسپارند. گذشت پنج دهه، ثابت کرد که «دایی جان ناپلئون» هنرمندانهترین سریال طنز ایرانی بوده و هست. امروز، یعنی در سال ۱۴۰۳ شمسی، با توجه به اقبال روزافزون سریالهای ایرانی به نسبت فیلمهای سینمایی و بهویژه محبوبیت سریالهای طنز و کمدی در فضای رسانههای تصویری فارسیزبان جا دارد به این سریال کلاسیک بار دیگر نگاهی بیندازیم.
علت اصلی کامروایی این سریال اقتباس بسیار زیبا و خوشساخت از یک رمان موفق است. شخصیتهای داستان شخصیتهای خندهآور و در بسیاری موارد هجو هستند که نتوانستهاند در دنیای جدید، جابهجایی قدرت اجتماعی – سیاسی و اشغال بیگانه جای خودشان را پیدا کنند و از این رو دچار سردرگمی هستند. رمز پیروزی این سریال همان علامت رمزی است که اسدالله میرزا به دایی جان میدهد: «مرحوم آقای بزرگ با مارلین دیتریش آبگوشت بزباش میخورد.» اوج داستان مواجهه خیالی مرحوم آقای بزرگ است با مارلین دیتریش، در ضیافتی که خوراک اصلی آن آبگوشت بزباش است.
این جملۀ مسخره، علامت رمز مندرآوردی اسدالله میرزا است که از دایی جان میخواهد بهخاطر بسپارد؛ علامت رمز بین دایی جان ناپلئون با انگلیسیها. در واقع کل داستان «دایی جان ناپلئون» در همین جمله خلاصه میشود. آقای بزرگ شخصیت غایب داستان است؛ نماد یک شکوه و عظمت پیشین که شاید اصلاً وجود خارجی نداشته. آقای بزرگ نماد سنت و ارزشهای قدیم جامعه هم هست، آن چیزی که این خانواده را با یک گره ناپیدا به هم پیوند زده. حالا روح مرحوم آقای بزرگ، حامی ناپلئون ایرانی، وادار میشود مارلین دیتریش را ملاقات کند. مارلین دیتریش در سالهای پس از جنگ جهانی دوم ستارۀ آلمانی تبار سینمای هالیوود و سمبل زیبایی غربی بود. ملاقات ناچار آقای بزرگ با مارلین دیتریش یعنی دیدار اجباری سنت با مدرنیسم. اسدالله میرزای شوخطبع با یک علامت رمز، مسخرگی این دیدار را برای ما مجسم میکند. طنز ماجرا از آنجا سرچشمه میگیرد که اشرافیتِ مُرده، که همان مرحوم آقای بزرگ است، باید با مدرنیسم زنده و پویا که مارلین دیتریش است، دیدار کند و تازه خوراک پیشنهادی برای این ضیافت آبگوشت بزباش، غذای سنتی ایرانیست. طنز ظریف پزشکزاد نشان میدهد چگونه جامعۀ ایران بدون آمادگی لازم با مدرنیسم بیرونی و وارداتی برخورد کرد. تبعات خندهآور یا گریهآور بعدی همه بهخاطر همین مهمانی مرحوم آقای بزرگ است با مارلین دیتریش به صرف آبگوشت بزباش! سنت و تجدد وارداتی در جامعۀ ایرانی نتوانستند همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند. این را نویسنده دانایی چون پزشکزاد درک کرده و به تصویر کشیده بود. خوانندگان کتاب و بینندگان سریال به حرکات مسخرۀ شخصیتهای داستان خندیدند، اما پزشکزاد میدانست تا زمانی که یک عامل پویایی و تجدد از داخل برای تغییر تلاش نکند امکان ندارد در جامعۀ ایران نتایج استوار و درست به بار آید. البته عامل تغییر داخلی در این سریال به صورت شخصیتهای راوی / سعید و اسدالله میرزا نمود پیدا میکنند، اما در نهایت شکست میخورند و ناچار به ترک خانواده و وطن میشوند.
از رهگذر تقابل سنت و مدرنیته این داستان شخصیتهای ماندگاری را خلق کرد که بدل شدند به «نو کهن-الگوهای جامعه مدرن» از هر تیپ اجتماعی ما یک نمونه در این داستان داریم.
طنز خوب و استخواندار طنزی است که با زبان شوخی، نادانیها، کموکاستها، ناکارآمدیهای جامعه را به زبان خندهآور و طعنهآلود به جامعه بنمایاند. بر اساس این تعریف «دایی جان ناپلئون» یک طنز خوب اجتماعی ست. «دایی جان ناپلئون» یک کمدی موقعیت است. کمدی موقعیت، طنزی است که در نتیجه کشمکش و روابط تنگاتنگ یک تعداد شخصیت داستانی با هم و در مواجه با شرایط موجود به وجود میآید. بیش از ده شخصیت این سریال نماد کهن-الگوهای مدرن فرهنگ ایران هستند و به همین خاطر هر کدام در ذهن جمعی ما ماندگار شدهاند. برای یادآوری چند شخصیت ماندگار سریال را یادآوری میکنم:
دایی جان ناپلئون: مرد خیالباف، نماد انگلیسی-هراسی/بیگانه-هراسی و اسکیزوفرنی فرهنگی یا خود محورپنداری فرهنگی.
لیلی: دلبر، نماد عشق پاک.
سعید: دلداده، جوان جستوجوگر و پویا، نماد تغییر.
قاسم: نوکر وفادار که با هوش زیاد میداند چطور از نظر روانی اربابش را راضی نگه دارد، نماد وفاداری و هوش طبقۀ فرودست.
اسدالله میرزا: نماد روشنفکر خوشگذران، مغز متفکر خانواده، نماد خردورزی.
دوستعلی میرزا: نماد مرد فرصتطلب و هوسران.
خانم عزیزسلطنه: زن سلطهجو و پرخاشگر.
آقاجان: دسیسهگر، نماد طبقۀ متوسط جامعه که در پی برهم زدن نظم قدیم (وابسته به برتری سیستم طبقاتی اشرافی) است.
شیرعلی: زورگیر نادان، نماد نیروی مخرب توده که تفکر به همراه ندارد.
طاهره: زن شیرعلی، نماد جاذبۀ جنسی زنانه، زن خیانتپیشه و شهوتران.
آسید ابوالقاسم واعظ -آخوند: عامل تحمیق مردم و عقبماندگی جامعه.
میتوان به این لیست باقی شخصیتهای ماندگار این سریال را اضافه کرد که اگرچه نقش کمتری در سریال بازی کردند اما همچنان نقششان مهم است:
دکتر ناصرالحکما: پزشکی که مرهمش مانند چسبی بیاثر روی زخمهای عمیق و کج فهمیهای جامعه است. روادار است و سعی در فروکش کردن اختلافات خانواده دارد.
دایی جان سرهنگ : او اصلاً سرهنگ نیست و رتبۀ پایینتری در ارتش دارد. نماد ریاکاری و راحتطلبی طبقۀ کارگزار.
پوری فش فشو: پسر بیعرضۀ خانواده اشرافی، نماد عقیمبودن اشرافیت و ارزشهایش.
آسپیران غیاثآبادی، اختر، اصغر دیزل، و مادر آسپیران: نماد فرصتطلبی طبقۀ فرودست در مصاف تغییرات سریع اجتماعی و تجدد جامعه که منجر به فروپاشی طبقۀ اشراف شده.
دنیای ذهنی این شخصیتها (به استثنای اسدالله میرزا که شخصیت مثبت داستان است و دو شخصیت منفی آقاجان و واعظ) با واقعیتهای جامعه هیچ هماهنگی ندارد.
با اینکه رمان ایرج پزشکزاد رمانی بسیار استوار (از نظر ادبی) و موفق بود، سریال ناصر تقوایی موجب شد که شخصیتهای این رمان به شکلی همگانی دیده شوند. بهخاطر همهگیری سریال و پرمخاطب بودنش، پرسوناژهای داستان، روایت و سوژۀ داستان تبدیل شدند به پارهای مهم از گنجینۀ فرهنگی ایران. در دهۀ هفتاد میلادی سریالهای تلویزیونی بیشتر از رمانها مخاطب داشتند. اقتباس تلویزیونی باعث محبوبیت و فروش بیشتر رمان هم شد.
خلق شخصیتهای داستانی در کتاب یک چیز است و به تصویر کشیدن این شخصیتها، جان دادن به پرسوناژها، بازی کردن آنها و نشاندنشان در یک درام خوشساخت چیز دیگریست. نوشتن رمان به دست یک نفر بوده است، اما اقتباس بیهمتای آن یک کار جمعی بوده است: ناصر تقوایی با کمک مدیر تدارکات دلسوز مهوش شیخ الااسلامی، تدوینگر ماهر فیلم عباس گنجوی، فیلمبردار زبردست علیرضا زرین دست، شیدا قرچه داغی آهنگساز برجسته و تعداد زیادی از بازیگران باتجربه و کمتجربهتر (که خیلیهایشان ریشه در تئاتر لالهزاری داشتند) توانستند به نوشتۀ پزشکزاد طوری جان ببخشند که این اثر برای همیشه جاودانه شود. بازی سعید کنگرانی جوان، که در این سریال خوش درخشید و او را به یک ستارۀ ماندگار بدل کرد. سریال دایی جان، بازیهای درخشان کم نداشت: پرویز صیاد، غلامحسین نقشینه، پرویز فنیزاده، پروین ملکوتی و نصرت کریمی همه در این سریال بازیهای درخشانی ارائه کردند.
کمدی موقعیت در این سریال در میزانسن و کمپوزیسیون یا ترکیببندی نماها تعریف شده است. سردرگمی جامعۀ سنتی در مواجه با تجدد و ناهماهنگی اجتماعی به شکل ترکیببندیهای شلوغ و ناموزون نماد پیدا کرده است. که در تصویرهای زیر قابل مشاهده است.:
ناکارآمدی جامعه، روابط، سیاست و فرهنگ کهنۀ اشرافی در این سریال به صورت ترکیببندیهای شلوغ و بینظم تعریف شدهاند.
ناصر تقوایی در ساخت این سریال دستش کاملاً باز بود. سرمایۀ کار را تلویزیون در اختیار خودش گذاشته بود و او می دانست در کجاها باید بیشتر خرج کند. ازجمله کارهایی که منجر به موفقیت داستان شد این بود که تقوایی خانۀ اتحادیه (محل فیلمبرداری سریال) و کوچههای اطراف را بازسازی و مرمت کرد و برای همۀ اتاقها اشیا عتیقه خریداری کرد. محبوبیت خانۀ دایی جان، خانۀ اتحادیه را در نهایت بدل کرد به یک میراث فرهنگی شهر تهران.
***
منابع
«روایت نصرت کریمی از سریال دایی جان ناپلئون. تاریخ دسترسی ۴ مرداد ۱۴۰۳