«اجاره‌نشین‌ها» سیاسی‌ترین فیلم مهرجویی و تمثیلی از ایران

 داریوش مهرجویی را عموماً به‌عنوان یک فیلمساز فلسفی جدی می‌شناسند، اما به نظرم در معدودی آثار شاخصش، مخصوصاً «اجاره‌نشین‌ها» (۱۳۶۵) و «میکس» (۱۳۷۸) اما تا حدودی هم «مهمان مامان» (۱۳۸۲)، یک رویکرد اَبسورد و کمدی سیاه قوی در مایه‌های ادوارد اُلبی، هارولد پینتر، و پیتر شَفِر دارد که کمتر مورد بررسی قرار گرفته است.
در این مقاله قصد دارم به اجاره‌نشین‌ها بپردازم. این فیلم شاید سیاسی‌ترین اثر مهرجویی باشد، اگرچه برخی کارآگاهان حتماً «بانو» (۱۳۷۰) را کاندید این مقام می‌کنند که انتخاب بی راهی نیست. اجاره‌نشین‌ها گرچه کمدی است، اما دیدی بدبینانه به سازوکارهای جامعه دارد و وضعیت ابسورد/جفنگ روابط انسانی که مملو از خودخواهی‌هاست را در قالب بگیروببند شخصیت‌های مضحک و عموماً اغراق‌شده به تصویر می‌کشد.
موضوع فیلم روابط قدرت و کشمکش میان مستأجران و صاحبخانه‌ای است که در حقیقت صاحب‌خانه نیست. عباس آقا سوپر گوشت (عزت‌الله انتظامی) که مباشر مالکی است که ظاهراً در خارج مرده و ملک پوسیده‌اش را تحت مدیریت او رها کرده است، می‌خواهد وضعیت موجود را به نفع خودش حفظ کند و مجموعه آپارتمانی را بالا بکشد. از سوی دیگر، مستأجران هم می‌خواهند وضعیت را به نفع خودشان تغییر بدهند، و برخی‌شان هم طمع دارند تا واحدشان را مال خودشان کنند. در تصویرکردن درگیری مداوم دو طرف، که می‌شود آن را به درگیری مردم و حاکمان ایران تعبیر کرد، مهرجویی شاید مهم‌ترین اثر ابسورد تاریخ سینمای ایران را آفریده باشد.
فیلمساز روغن داغ کمدی سیاه اجاره‌نشین‌ها را با کمدی فیزیکی و بزن‌وبکوب افزایش می‌دهد. شخصیت‌های فیلم عموماً کاریکاتورهایی هستند که مدام با هم در حال درگیری کلامی و فیزیکی‌اند. مشهورترین نمودش نبرد عباس با قندی (اکبر عبدی) است، که در یکی از به‌یادماندنی‌ترین سکانس‌های فیلم به جنگ کلنگی می‌انجامد، و عباس آقای عصبانی با کلنگ دنبال قندی می‌افتد و می‌خواهد او را بکشد. رقابت دو گروه بنگاه‌دار قالتاق به رهبری غلام ترکه‌ای (سیاوش طهمورث) و آقا باقری (منوچهر حامدی) هم جنبه جالب دیگری از کمدی فیزیکی است که به دعوای سبک کافه‌ای و چاقوکشی (شاید در کنایه‌ای به مسعود کیمیایی) می‌کشد. صحنه منفجرشدن قندی در بنگاه که فقط به سیاه‌شدن چهره و پاره‌پوره شدن لباسش می‌انجامد هم تلمیحی به کمدی‌های صامت و کارتون‌های کوتاه میانه قرن بیستم مثل باگز بانی و تام و جری است.
کارگردان باهوش و باسواد اجاره‌نشین‌ها نگاهی هم به کمدی ایتالیایی و دوبله این فیلم‌ها به فارسی داشته است. نمود این قضیه آقای سعدی با بازی درخشان حسین سرشار است، که صدا و شخصیتش با فیلم‌های کمدی ایتالیایی عجین شده است. وی در دوران دانشجویی در ایتالیا از پیش‌گامان دوبله کمدی‌های ایتالیایی به فارسی بود، و صدای باریتون پرطنینش برای بسیاری از سینمادوستان یادآور ویتوریو دسیکا و آلبرتو سوردی است. سرشار درعین‌حال خواننده اپرای بزرگی نیز بود، و مهرجویی با نظر به تمام این سوابق کاراکتری منحصربه‌فرد برای او ساخته که با صدا و ادا اطوارهای ناسازش با دنیای فیلم درجه کمدی را بسیار بالا برده است.
اجاره‌نشین‌ها البته کاملاً سیاه نیست، و لحظات انسانی هم دارد که از قضا از فرهنگ ایرانی نشئت‌گرفته است. در نقد ادبی کلاسیک مبحثی است که می‌گوید در قیاس با غنا و حماسه و تراژدی که سعی می‌کنند روی قلب انسان تأثیر بگذارند، کمدی با مغز انسان سروکار دارد. براین‌اساس، می‌شود گفت اجاره‌نشین‌ها مغزی است که قلب هم دارد. مشهورترین نمودش تلاش ساکنان آپارتمان برای دلجویی از کارگران است، که به سکانس مشهور پهن کردن سفره ایرانی و چلوکباب درست‌کردن با تمام ضمائم و آب‌وتاب آن ختم می‌شود. این سکانس را می‌شود به‌مثابه برداشت مهرجویی از عروسی‌های آخر کمدی‌های شکسپیری دید، که آشتی‌کنان می‌شود، تمام مشکلات حل می‌شود و همه چیز گل‌وبلبل می‌شود، همه با هم خوب می‌شوند و دست و دلباز می‌شوند و می‌خواهند به هم محبت کنند.
بااین‌وجود، آخرِ شام آخر اجاره‌نشین‌ها نیست، و ازآنجایی‌که این فیلم یک کمدی سیاه است، بعد از شام بدبینی‌ها و خودخواهی‌ها بازمی‌گردند و روز از نو و روزی از نو می‌شود. چون دو طرفِ دعوا می‌خواهند خانه مخروبه‌ای را بالا بکشند که مال آنها نیست، و قصد دارند این کار را از راه‌های غیراصولی و غیراخلاقی بکنند، در نهایت همگی شکست می‌خورند و خانه بر سرشان خراب می‌شود. پایان واقعی فیلم باید فروریختن خانه باشد. خود مهرجویی سال‌ها بعد که دیگر از سانسور نمی‌ترسید، به‌صراحت گفت در خاتمه فیلم، خانه ساکنانش را استفراغ می‌کند و آنها را بیرون می‌اندازد، اما برای «قابل‌پخش کردن فیلم» مجبور شده سکانس فرمایشی خانه‌دارشدن از «مسیر قانونی» را به ته فیلم بچسباند.

خود خانه شاید مهم‌ترین شخصیت فیلم باشد. مثل «هتل اوورِلوک» که استیون کینگ آن را به شخصیت ترسناک اصلی داستان «تلألو» تبدیل کرده است، خانه خرابهٔ اجاره‌نشین‌ها هم کاراکتر کمیک اصلی فیلم است. این خانه که ظاهراً از وضعیت نابسامان خودش دلخور است، مدام با ساکنان نابکارش به جنگ است و از هر فرصتی برای چزاندن آنها استفاده می‌کند. مدام لوله‌هایش را می‌ترکاند و آب‌روی سر و روی ساکنان می‌پاشد، یا سقف و دیوارش را ترک می‌اندازد و روی سرشان فرومی‌ریزند، یا حتی در اواخر فیلم که دیگر جانش به لبش رسیده است، به درودیوار گُه می‌پاشد. در آخر فیلم هم با جوش‌وخروش فراوان همه را اخراج می‌کند.
آخرِ واقعی اجاره‌نشین‌ها برآمده از منطق دراماتیک فیلم است، و «عدالت شاعرانه» (poetic justice) در آن اجرا می‌شود و دل تماشاگر را خنک می‌کند. فیلم روایتگر داستان عدم توانایی افراد یک جامعهٔ نمادین برای اجماع روی اقدامی است که خیر جمعی را تأمین می‌کند، که به فاجعه و البته مسخره و مضحکه می‌انجامد. براین‌اساس، مهرجویی به نظرم یکی از بهترین و دقیق‌ترین تمثیل‌ها را درباره وضعیت جمعی بغرنج ایرانیان در دوران معاصر ساخته است. اما ازآنجایی‌که مصداق هیچ تمثیلی ابدی نیست، پایان اجاره‌نشین‌ها هم پایان کار مهرجویی و مردم ایران نبود. از زمانی که فیلم ساخته شد، مهرجویی و جامعه ایران راه درازی آمده‌اند، که باعث شده جنبه تمثیلی اجاره‌نشین‌ها تا حدودی تضعیف شود.
مصداق این را می‌شود در حیات‌وممات خود مهرجویی مشاهده کرد. او بعد از انقلاب مدتی از ایران رفت و با دوستان روشنفکرش در فرانسه رحل اقامت افکند، اما در نهایت تصمیم گرفت بازگردد، و برای اینکه از گزند اسلام‌گرایان حاکم مصون بماند، رویه «یکی به نعل و یکی به میخ زدن» را پیش گرفت و حتی گه‌گداری به تعریف و تمجید از رژیم پرداخت. این رویه جواب داد، و مهرجویی یکی دو دهه دستش باز بود تا فیلم پشت فیلم بسازد، اگرچه از تیغ سانسور و توقیف هم در امان نبود. این‌ها سال‌های محافظه‌کاریِ میان‌سالی مهرجویی بودند. بااین‌حال، بر خلاف سیر طبیعت، او در کهن‌سالی انقلابی شد. فیلم‌ها و نامه‌ها و اظهارات افراد که بعد از قتل مهرجویی درباره وی عمومی شد نشان می‌دهد که او در سال‌های پایانی زندگی متحول شده بود، محافظه‌کاری و خودخواهی را کنار گذاشته بود، و به طور سیستماتیک با استبداد مبارزه می‌کرد. اکنون معلوم شده که او یکی از حامیان سرسخت «انقلاب زن زندگی آزادی» بوده است.
قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی‌فر به‌شدت یادآور پروژه حکومتی «قتل‌های زنجیره‌ای» در دهه هفتاد خورشیدی است. من فکر می‌کنم اگر این واقعه در آن راستا اتفاق افتاده باشد، مورد مهرجویی و همسرش منفرد نیست. حلق‌آویز شدن کیومرث پوراحمد در بحبوحه انقلاب نیز می‌تواند از موارد قتل‌های حکومتی باشد. انقلاب زن زندگی آزادی بسیاری از هنرمندان را دل و جرات داد، به‌طوری که زبان به انتقاد از رژیم گشودند، و شماری از بازیگران زن حتی حجاب برداشتند. به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی قصد دارد وحشت‌افکنی کند و به سلبریتی‌ها و به‌ویژه سینمایی‌ها پیام بفرستد که اگر به انتقاد و مخالفت با رژیم ادامه دهند، می‌توانند به سرنوشت پوراحمد و مهرجویی و همسرش دچار شوند.
در پایان باید بگویم که مهرجویی اگر به مرگ طبیعی می‌مرد، پدیده‌ای که امروز هست نمی‌شد. فیلمساز و هنرمند بزرگی بود که برای امرارمعاش و ادامه کارش تن به سازش با رژیمی استبدادی و آدمکش داد. براین‌اساس، پس از مرگش از او به بزرگی در چارچوب هنر یاد می‌کردند، و کار به همین‌جا ختم می‌شد. ولی اکنون مهرجویی کشتهٔ راه آزادی است و به نماد شوریدنِ پیرانه‌سر بر استبداد تبدیل شده است. من مطمئنم برخلاف آنچه که احتمالاً تاریک‌خانه اشباح رژیم از قتل او انتظار داشت، مبارزهٔ تا پای جانِ مهرجویی اتفاقاً الهام‌بخش مردم و هنرمندان ایران خواهد شد.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
رضا پرچی‌زاده
رضا پرچی‌زاده
دکتر رضا پرچی‌زاده نظریه‌پرداز سیاسی و فرهنگی است.دارای مدرک لیسانس و و فوق لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران و دکترای ادبیات انگلیسی از دانشگاه ایندیانا پنسیلوانیاست.تز دکترایش را با تمرکز بر اندیشه سیاسی و مطالعات فرهنگی در غرب نگاشت. زمینه‌های پژوهشی اصلی وی ادبیات انگلیسی، ادبیات کلاسیک ایران و سینماست.پرچی‌زاده عضو کمیته بین‌المللی کتابشناسی جهانی شکسپیر است، که پروژه مشترک دانشگاه جانز هاپکینز و انجمن شکسپیرشناسی آمریکاست.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights