اصولاً دسترسی به اسناد و شواهد تاریخی مربوط به گذشتۀ ایران (هر چند نزدیک و معاصر) و جستجو برای کشف و یافتن مواد آرشیوی جشنواره ای مغضوب و لعنت شده در فضای فرهنگی هنریِ بعد از انقلاب، کار چندان ساده ای نیست چرا که نه تنها عملاً هیچ آرشیو رسمی مربوط به آن در ایران وجود ندارد بلکه حتی پژوهش و نوشتن دربارۀ آن نیز اگر ممنوع نباشد، حداقل با احتیاط همراه است. سال ها قبل که در مرکز آموزش فیلمسازی وزارت ارشاد در باغ فردوس تهران درس می خواندم، یادم هست که یکی از انبارهای آن قصر قدیمی و باشکوه را که سال ها درش بسته بود را باز کردیم تا آن از آن به عنوان لابراتوار عکاسی استفاده کنیم. در این انبار هنوز انبوهی از نسخه های پوسترهای قباد شیوا از جشن هنر و عکس ها و پوسترهای مربوط به اجراهای نمایشی و موسیقی و نیز کاتالوگ ها و بروشورها و بولتن های مربوط به یازده دورۀ جشن هنر نگهداری می شد. من نمی دانم بعد از آن چه بر سر آن اسناد و بقایای آن رویداد تاریخی و مهم آمد. چون مسئولان حراست وزارت ارشاد همۀ آنها را به جای نامعلومی منتقل کردند. بی تردید در غیاب یک آرشیو کامل از این رویداد مهم فرهنگی و با گردآوری تکههای پراکنده از یک واقعیت تاریخی، نمی توان تصویری مستند، دقیق، همه جانبه و قابل فهم از واقعیت و چند و چونِ جشن هنر شیراز ارائه کرد.
جشن هنر، جشنوارهای مبتذل یا پلی بین شرق و غرب
جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۶ به ریاست فرح پهلوی و با هدف ایجاد پیوند و همکاری با سازمانهای جهانی و تبادل برنامههای هنری آغاز به کار کرد.به گفتۀ فرخ غفاری، مدیر هنری و از بنیانگذاران جشن هنر شیراز، ایدۀ برگزاری جشن هنر شیراز از مهدی بوشهری بود. ریاست کل آن نیز با فرح پهلوی، ملکۀ سابق ایران بود که مسئولیت اجرایی آن را به عهدۀ رضا قطبی، مدیرعامل رادیو تلویزیون ملی ایران گذاشت و مدیریت هنری آن را فرخ غفاری، سینماگر، مورخ و منتقد سینما و معاون قطبی در تلویزیون ملی ایران به عهده گرفت. قطبی و مشاوران او می خواستند که فستیوال، دور از پایتخت برگزار شود و ابتدا قرار بود کاشان و اصفهان، محل برگزاری این رویداد عظیم فرهنگی هنری باشد اما سرانجام شیراز به عنوان محل برگزاری ثابت جشن هنر انتخاب شد.
برنامه ریزی جشن هنر نیز به عهده هیئتی مرکب از رضا قطبی، فرخ غفاری، شهرزاد افشار (مسئول موسیقی و رقص) و خجسته کیا (مسئول تئاتر تا سال ۱۳۵۱ و بعد از او بیژن صفاری) بود. بعدها فرخ غفاری به طور کامل مسئولیت فیلم و تئاتر را خود به عهده گرفت. قباد شیوا، گرافیست و طراح سرشناس نیز مسئولیت طراحی تمام پوسترها، بروشورها، کاتالوگ ها، بولتن های روزانه و مواد تبلیغی فستیوال را به عهده داشت. مسئولیت تبلیغات و روابط عمومی جشن هنر نیز ابتدا به عهدۀ ایرج گرگین و بعد کریم امامی بود. چهره های ادبی و هنری سرشناسی مثل هوشنگ ابتهاج، آربی اوانسیان، دکتر داریوش صفوت، هرمز فرهت، فوزیه مجد، داوود رشیدی و محمدباقر غفاری، به عنوان مشاور در انتخاب برنامه ها و نحوۀ برگزاری جشن و هنر در طی یازده دوره (از ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶) مشارکت داشتند. به نوشتۀ مهستی افشار در مقالۀ «جشن هنر شیراز»، جشن هنر با بودجه ای بالغ بر ۱۰۰ هزار دلار شروع به کار کرد که این بودجه در سال ۱۳۵۷ به ۷۰۰ هزار دلار رسید. منبع اصلی تامین بودجه، رادیو تلویزیون ملی ایران بود که زیر نظر رضا قطبی اداره می شد. به نوشته افشار، بسیاری از هنرمندان و گروه های هنری، با حداقل دستمزدها در این فستیوال شرکت می کردند.
جشن هنر شیراز، در فصل تابستان در شیراز و تخت جمشید برگزار میشد و شامل بخشهای مختلف مثل، تئاتر، فیلم، موسیقی و رقص بود. برنامههای جشنواره هر روز از ساعت ده صبح شروع می شد و تا ۲ صبح روز بعد در مکان های مختلف از سالن های مدرن تئاتر و سینما گرفته تا مکان های سنتی و تاریخی مثل سرای مشیر، حافظیه، باغ دلگشا، نارنجستان، باغ جهان نما، خرابههای تخت جمشید، نقش رستم، گنبد عضد، کاروانسراهای قدیمی و قهوه خانه ها اجرا میشد. این فستیوال، چشم انداز متنوع و رنگارنگی از فرهنگها، زبانها و سبکها و گرایشهای گوناگون هنری سنتی و مدرن از سرزمین های مختلف بود و برنامههایی مثل تعزیه، نقالی، نمایش روحوضی، موسیقی سنتی ایرانی، نمایش کاتاکالی هندی، موسیقی تجربی و آوانگارد اشتاکهاوزن و جان کیج و تئاتر مدرن و تجربی و «بی چیز» یرژی گروتوفسکی را دربر می گرفت. فرخ غفاری که مدیریت یازده دورۀ این جشنواره را به عهده داشت، آن را میعادگاه و نقطه تلاقی هنر شرق و غرب و هنر سنتی و مدرن و آوانگارد جهان می دانست. نگاهی به برنامه های یازده دورۀ این جشنواره و لیست هنرمندان برجستۀ شرقی و غربی که در دوره های مختلفِ آن شرکت داشته و برنامه اجرا کردند، از یرژی گروتوفسکی و پیتر بروک گرفته تا راوی شانکار، بسم الله خان، جان کیج، اشتوک هاوزن، پریسا، محمدرضا شجریان، حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، جلیل شهناز، اصغر بهاری، مهین تجدد، پرویز صیاد، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان و دهها هنرمند دیگر، مهر تاییدی بر این ادعای غفاری است.
برنامههای جشن هنر علاوه بر اجراهای زنده، به شکل ضبط شده نیز از تلویزیون ملی ایران پخش می شد. هنوز می توان ویدئوهایی با کیفیت نازل از اجراهای موسیقی پریسا، محمدرضا شجریان و گروه شیدا در جشن هنر شیراز را در یوتیوب جستجو کرد. جشن هنر شیراز همچنین نقش مهمی در معرفی سینمای هنری جهان و تربیت سلیقۀ هنری و سینمایی یک نسل داشت. مسئولیت انتخاب و نمایش فیلم های جشن و هنر به عهدۀ فرخ غفاری، فیلم شناس برجسته بود. در طی یازده سال، فیلم هایی از بزرگ ترین کارگردانان سینمای هنری جهان در سینما آریانای شیراز(متعلق به شاهرخ گلستان)، به نمایش درآمد. علاوه بر نمایش فیلم هایی از فیلمسازانی چون کن راسل، تونی ریچاردسون، جوزف لوزی و ایشتوان ژابو، برنامه های مرور بر آثار اینگمار برگمن، ساتیاجیت رای و لوئیس بونوئل نیز جزو برنامه های سینمایی جشن هنر شیراز بود. جشن هنر شیراز و به ویژه شخص غفاری، با نمایش نخستین آثار موج نوی سینمای ایران به ویژه کارهای آوانگارد و تجربی (مثل آثار فریدون رهنما، آربی اوانسیان و پرویز کیمیاوی) و یا فیلم هایی که اداره سانسور آنها را توقیف کرده بود و جایی برای نمایش نداشتند (مثل «آرامش در حضور دیگران» اثر ناصر تقوایی و «گاو» ساختۀ داریوش مهرجویی)، نقش بسیار مهمی در معرفی و حمایت از موج نو و اندیشۀ مدرن در سینمای ایران ایفا کرد.
مخالفان مذهبی و مارکسیست جشن هنر
جشن هنر شیراز، در زمان برگزاری اش با حمله ها و مخالفت های بسیاری از جانب برخی روشنفکران چپ، مراجع مذهبی و نیز گروه های سیاسی مخالف رژیم شاه مواجه بوده است. روحانیون و گروه های مذهبی، نمی توانستند رویکرد مدرن، آوانگارد و آزادانۀ جشن هنر نسبت به هنر نمایش را که در برخی موارد با برهنگی بازیگران زن و مرد همراه بود برتابند. از سوی دیگر نیروهای چپ گرا و روشنفکران انقلابی و مارکسیست نیز ضمن مخالفت با برنامه های آئینی و سنتی جشن هنر مثل تعزیه با تئاترهای آوانگارد نعلبندیان و اوانسیان و یا نمایش های تجربی و آئینی گروتوفسکی و پیتر بروک، نیز مخالفت کرده و بر اساس ایدئولوژی ضد غربی خود، این برنامه ها را « پوچ»، «ارتجاعی» و «ضد مردمی» و در ادامۀ نمایش های «شبه مدرنیستی» رژیم شاه و ولخرجی های آن رژیم با پول نفت و سرمایۀ ملت ارزیابی می کردند.
سعید سلطانپور، نمایشنامه نویس، شاعر و کارگردان انقلابی و مارکسیست در جزوۀ نوعی از هنر، نوعی از اندیشه که بیانه ای سیاسی- انقلابی در مخالفت با سیاست های فرهنگی و هنری رژیم شاه بود و به صورت مخفیانه در در بیست و هفت خرداد ۱۳۴۹ منتشر شد، به مسئولان جشن هنر شیراز حمله کرده و برنامه های جشن هنر را «ارتجاعی» «مبتذل»، « مردم فریبانه» و «خیانتکار» خواند. سلطانپور در انتقاد از جشن هنر نوشت: «… با هدفی خاص، مسابقۀ نمایشنامه نویسی به راه انداخت و زیر لوای بی نظری و آزادگی، هدف فرمالیستی خود را به تئاتر اعمال کرد و از طریق “جشن هنر” که تجلی خودپرستانۀ هنر فئودال – بورژوازی ست و برای نمایش ژستی جهانی تشکیل می شود تئاتر ارتجاعی خویش را ستود و شایع کرد و با تبلیغات، گروه عظیمی را در زمینۀ تئاتر فریفت. از سویی تجسم گوناگون بدن پرسناژ و از سویی تصاویر و ترانه های تفریحی و فولکلور قلب شده را به جای محتوای هنری نشاند و هر گونه خطر اجتماعی را از جانب تئاتر زدود. در زمینۀ هستی و انسان ابلهانه، به “پژوهشی پوچ ” دست زد و در زمینۀ افسانه و اندوه، برای مردم شهر “قصه” ساخت.» (نوعی از هنر، نوعی از اندیشه. سعید سلطانپور. ۱۳۴۹)
سلطانپور، با انتقاد از حضور مهمانان سرشناسی چون گروتوفسکی و پیتر بروک در جشن هنر، در مورد اجرای نمایش های آئینی در این فستیوال می نویسد: “اما برای من که یک ایرانی هستم، مهم نیست که آقای بروک در بارۀ تعزیه چه می گوید و یا آقای گروتوفسکی تئاتر آئینی خود را چگونه توجیه می کند، تمام تلاش من برای آشکار کردن سوء استفادهایی است که گردانندگان قسمتی از تئاتر – تئاتر خیانتکار تلویزیونی – از این دعوت ها و تعبیر و تفسیرها می برند. آنها می خواهند با طرح “تئاتر آئینی” رفتار پست هنری خود را تثبیت کنند. می خواهند تائیدیه ای برای اجرای مردود نمایشنامۀ ابلهانۀ «پژوهشی ژرف» و اجرای مضحک و شرم آور ادیب بدست آورند. امسال تئاتر جشن هنر، ارتجاعی تر از سال گذشته اجرا خواهد شد و تئاتر مسئول از هم اکنون به سیمای آئینی این تئاتر تف می اندازد.” (نوعی از هنر، نوعی از اندیشه. سعید سلطانپور. ۱۳۴۹)
بر اساس برخی شواهد و خاطراتی که از نزدیکان محمدرضا پهلوی، شاه سابق ایران نقل شده، شاه نیز میانۀ چندان خوبی با جشن هنر شیراز و گردانندگان آن نداشت. به گفتۀ هوشنگ نهاوندی در کتاب « آخرین روزها»، پادشاه ایران، تنها یکبار و در سال ۱۳۵۲ که جشن هنر به نام «معرفی هنر کشورهای جهان سوم» برپا شد در رکاب همسرش به شیراز رفت. نهاوندی، در خاطرات خود، در مورد مخالفت شاه با برنامه های جشن هنر می نویسد: «هنگامی که رئیس دانشگاه پهلوی (شیراز) بودم، روزی در گردشی در باغ-کاخ ارم که متعلق به دانشگاه بود و شاه در آنجا اقامت میکرد به من گفت: «نمیفهمم این جشنواره به چه درد ما میخورد. هزینهاش گزاف است و گمان نمیکنم سودی داشته باشد. از هنرمندان کمارزشی که کسی آنها را نمیشناسد دعوت میکنند، تا حلق چند روزنامهنویس خارجی میهمان خاویار میتپانند و به آنها هدیههای گوناگون میدهند. آنها هم وقتی به کشورشان برمیگردند، به روی ما تف میاندازند و انتقاد میکنند… ولی خب، شهربانو خیلی اصرار دارد.» آن گاه گویی یکباره متوجه شد که در گفتار خود زیادهروی کرده، افزود: «طبیعتا آنچه گفتن نباید تکرار شود.» اردشیر زاهدی که خود مخالف سرسخت این جشنواره بود هم در یادداشتها و خاطراتش مینویسد که شاه با این که اجازه برگزاری آن جشن را میداد ولی مخالفش بود.»
(آخرین روزها، هوشنگ نهاوندی، شرکت کتاب، ۱۳۸۳، صفحات ۱۶۶ و ۱۶۷)
«خوک، بچه، آتش»، نمایشی خطرناک
اجرای نمایش اروتیک و جنجالی لهستانی «خوک، بچه، آتش» در دورۀ یازدهم جشنواره، خشم آیتالله خمینی و دیگر مراجع مذهبی را برانگیخت و باعث تظاهرات اعتراض آمیز علیه سیاست های هنری حکومت پهلوی و نیروهای مدرنیست درون حاکمیت شد. در سال ۱۳۵۶ گروه تئاتر اسکوات، که عده ای از بازیگران جوان و تبعیدی مجارستانی بودند، نمایشی را در جشن هنر شیراز به روی صحنه بردند که نه تنها به پاشنۀ آشیل این فستیوال تبدیل شد و غوغایی در جامعۀ مذهبی ایران به پا کرد بلکه بهانۀ بزرگی به دست مراجع مذهبی مخالف شاه داد تا او را به خاطر ترویج «فحشا و بی بندو باری» از نوع غربی در جامعه محکوم کنند. گروه اسکوات برای از بین بردن فاصلۀ میان تماشاگر و بازیگر، در پشت شیشه های ویترین یک مغازه خالی در خیابان فردوسی شیراز قرار گرفتند، به طوری که رهگذران می توانستند اجرا را از نزدیک تماشا کنند.
«خوک، بچه، آتش»، داستان سربازانی است که بعد از تولد مسیح، به دستور هرودیاس، برای از بین بردن مسیح ، دست به قتل عام بی رحمانۀ اطفال می زنند. در این میان، یکی از زنان برای نجات پسر کوچکش، لباس دخترانه تن او کرده و به لبش رژ لب می مالد تا سربازان را فریب دهد. به دنبال آن یکی از سربازان زن را از پشت گرفته و به او تجاوز می کند. به نوشتۀ مهستی افشار، این نمایش (که از ۲۷ تا ۴ شهریور در شیراز اجرا شد)، قرار بود به مثابۀ اعتراض علیه استبداد و قدرت باشد اما به جنجالی بزرگ تبدیل شد. آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در تهران در کتاب «غرور و سقوط: ایران ۱۹۷۴-۱۹۷۹) نوشته است که یکی از تماشاگران این نمایش برای او تعریف کرد که با چشمان خود دید که مردی که برهنه بود یا شلوار به پا نداشت، به زنی تجاوز کرد. روز بعد از اجرای نمایش، روزنامه های ایران خبر داغ تجاوز یک مرد برهنه به یک بازیگر زن در خیابان های شیراز را منتشر کردند. خبر به گوش آیت الله خمینی که در نجف تبعید بود رسید و او هم اعلامیه ای علیه جشن هنر شیراز و «نمایش شرم آور»ی که در آن اجرا شد منتشر کرد و از مردم مسلمان و مومن خواست که به این حرکت ها اعتراض کنند.
«خوک، بچه، آتش»، نمایشی بود که نه تنها صدای مراجع مذهبی را درآورد بلکه مورد انتقاد مطبوعات آن زمان نیز قرار گرفت و باعث نگرانی مقامات دولتی و امنیتی و ماموران ساواک شد. در نامه محرمانه ای که با امضای رئیس سازمان امنیت فارس صادر شد و تصویر آن اکنون در اینترنت موجود است، با ابراز نگرانی از نمایش فیلم «هزار و یکشب» پازولینی در سینما آریانای شیراز و نمایش «خوک، بچه، آتش» در خیابان های شیراز آمده است: ” چون اکثر جشن ها با تشریف فرمایی علیاحضرت شهبانو افتتاح می گردد، نمایش این گونه برنامه ها اثرات نامطلوبی بجا گذارده و فرصت مناسبی برای تحریکات عوامل مخالف و مخرب فراهم و باعث بهره برداری و تبلیغات سوء آنان می گردد.»
از سوی دیگر، فرستادۀ ویژۀ روزنامۀ کیهان به جشن هنر شیراز نیز در گزارش خود از اجرای این نمایش، به انتقاد شدید از آن پرداخت و نوشت: ” نمایشنامه «خوک، بچه، آتش» که روز گذشته با عنوان نمایش جنجال برانگیز جشن هنر یازدهم از آن یاد کردیم، علیرغم تلاشی که از جانب پاره ای شبه روشنفکران توخالی «کارگاه نشین» (اشارۀ کیهان به آربی اوانسیان است)، صورت می گیرد تا نماینده ای از هنر پیشرو و آوانگارد اروپا قلمداد شود، شدیدا مورد اعتراض مردم شیراز و نیز تماشاگران آگاه جشن هنر قرار گرفته است. دلیل اساسی اعتراض مردم به اجرای این نمایشنامه، محتوای پوچ و بی معنی و نیز بازسازی کثیف اعمال جنسی- آن هم به وقیحانه ترین شکل ممکن- بر صحنه است.”
به نوشته کیهان آن زمان، آربی اوانسیان، در اعتراض به گزارش انتقادی مریم خوارزمی، خبرنگار کیهان بین المللی از اجرای نمایش «خوک، بچه، آتش» در جشن هنر به او حمله کرد که این کار او با انتقاد شدید امیر طاهری سردبیر وقت کیهان مواجه شد. گویا اوانسیان در اعتراض به گزارش کیهان، به خبرنگار آن گفته بود که نمایش «خوک، بچه، آتش»، یک اثر بزرگ هنری است و نباید مورد انتقاد قرار بگیرد. اما فرخ غفاری، مدیر هنری جشن هنر شیراز در گفتگو با من دربارۀ اجرای نمایش «خوک، بچه، آتش» در جشن هنر شیراز، گفته است: ” این نمایش «خوک، بچه، آتش» را من ندیده بودم. در خارج عدهای به ما گفته بودند که گستاخانهترین و مدرنترین نمایشی است که در اروپا اجرا شده و پیشنهاد کردند که آن را بیاوریم. ما گفتیم آقا، موضوع آن سکسی است و اصلاً ما نمیتوانیم به آن نزدیک بشویم. به شما بگویم که من شخصاً و قطبی که رئیس من بود از این که تئاترهای سکسی را نشان بدهند، خوشمان نمیآمد. حالا اگر توی جمع خصوصیتری باشد به هر حال میگذرد و میرود، ولی اینکه جمعیت انبوهی بیاید و ما پول بگیریم و فلان کار را بکنیم، من نمیتوانم. بعد فهمیدیم که آنطوری که ما فکر میکردیم نیست و آن ورسیونی که به ما در شیراز نشان دادند، ورسیونی عادی بود، منتها شهرت ورسیون اولی آنچنان بود که مردم همه میخواستند بیایند و ببینند که چه خبر است و چی و چی و چی و کار موفقی به آن معنا نبود. یعنی چیزی که آدم از نظر تئاتری برایش مبارزه بکند،اصلاً نبود.” (از سینما تک پاریس تا کانون فیلم تهران. پرویز جاهد. نشر نی. ۱۳۹۳)
غفاری در پاسخ به این سوال که چه چیز گستاخانهای در این نمایش بود که جنجال به پا کرد و سر و صدای مذهبیها را درآورد، گفت: ” ببینید، اولاً آن کسی که به او گفته بودند، اصلاً خودش نمایش را ندیده بود. آنی که سر و صدایش درآمد، فقط سر و صدا بود. فرح شخصاً از قطبی پرسیده بود که این نمایش چی بوده… یعنی یکبار قطبی به من گفت که خطرناک است. گفت که نمیخواهم موقعیت شما خراب بشود. حتی اگر مورد استقبال مردم هم هست، جلویش را بگیرید. دیگر آدم وارد خط سانسور که میشود خبطهایی هم میکند دیگر، خب طبیعی هم هست که آدم جلویش را بگیرد.”
فرخ غفاری درباره واکنش فرح پهلوی و شاه پس از اجرای نمایش «خوک، بچه، آتش» در شیراز و واکنشهای اعتراض آمیز نیروهای مذهبی علیه آن به من گفته است: ” بعد از آن اتفاق «خوک بچه آتش» یک روز گفتند که اعلیحضرت گفتند که آنجا باشید. شاه یک دفعه آمد طرف من و گفت خب استنباط شما از جشن چیست؟ گفتم تا حالا که خیلی عالی بوده و زیر سایه اعلیحضرت امیدوارم که بقیه هم همینجور ادامه داشته باشد. گفت نه مجموعاً خوب شده. بعد نگاهی به فرح کرد و مثل اینکه فرح به شاه گفته بود که اینها (یعنی ماها) به خاطر این حرفهایی که در مورد آن نمایش زده شده بود، خودشان را خیلی باختهاند و به او گفته بود که شما اگر میتوانید یک چیزی بگویید. بعد شاه نگاه کرد و گفت: «به حرفهای مهمل مردم هم دیگر اهمیت ندید، مردم چیزهایی میگویند و اینها…». خب معلوم بود که فرح یک چیزی به او گفته بود، وگرنه شاه از آن تیپ آدمها نبود که بیاید به اصطلاح یک ذره کوره را روشن کند.” (از سینما تک پاریس تا کانون فیلم تهران. پرویز جاهد. نشر نی. ۱۳۹۳) با این حال حتی اگر مسئولان جشن هنر، در واکنش به انتقادها و اعتراض های عمومی به سیاست های جشن هنر، می خواستند در برنامه های آیندۀ آن تجدید نظر کرده و رویکرد هنری محافظه کارانه تری را در نمایش برهنگی و تئاترهای جسورانه و آوانگارد در پیش بگیرند، باز هم بی فایده بود چرا که طوفان انقلاب از راه رسید و دیگر آینده ای برای جشن هنر و فعالیت هایی از این دست باقی نگذاشت و بساط آن را برای همیشه ریشه کن کرد.
جشن هنر شیراز، به رغم همۀ انتقادهایی که به آن شده است، یکی از جاه طلبانهترین و غیرمتعارفترین فستیوالهای هنری جهان و یک جشنوارۀ بی همتا در خاورمیانه بود. رویدادی بزرگ که فرهنگ و هنر سنتی و مدرن ایران را همزمان و یک جا به جهان عرضه میکرد و آن را در معرض داوری و نقد قرار می داد. جشن هنر، نه تنها باعث احیای برخی از هنرهای سنتی فراموش شدۀ ایرانی مثل تعزیه، نقالی و نمایشهای روحوضی شد بلکه در شکلگیری و رشد جریان آوانگارد و مدرن در تئاتر و سینمای ایران، نقش بسزایی ایفا کرد. فرخ غفاری در گفتگو با من و در پاسخ به این سوال که جشن هنر تا چه حد در رسیدن به این هدفش که پلی میان شرق و غرب باشد موفق بود، گفته است: ” این یکی از اهدافش بود و توی این هدف هنوز زود بود، یعنی با وجودی که آدمهای کت و کلفت را آورد ولی زود بود. چیزی که به وجود آورد، من هیچ جای دیگر ندیدم. حالا خیلی خوشحالم که از کسانی می شنوم که میگویند فرخ، اصلاً در عمرم چیزی به این فوقالعادگی ندیدم. و واقعاً فوقالعاده بود. یک مرتبه حس میکردی که مملکت یک روزی اینجوری بود، یک روز یک جور دیگر. با وجودی که در دورهی پهلوی بودیم، شما محیرالعقول میماندی. اصلاً به فکرت نمیرسید. با این پذیرایی که خیلی هم ساده بود، این فرنگیها میآمدند آنجا و خیلی هم بدگویی شاه را میکردند. میگفتند مرتیکه آدمکش، فلان و فلان! رفقای نزدیک خود بنده هم میگفتند و بعد دیدند که نه اینجوری نیست. جشن هنر خیلی موفق بود و اینکه میگویند بودجه و هزینهاش زیاد بود، چرند است قربان! چرا چاپ نمیکنند؟ حالا که حسابها دستشان است. چاپ کنند معلوم بشود اینکه میگویند بیلیاردها صرف این جشنها شد، کجاست؟ کدام بیلیاردها، کی، کجا؟ کدام دختر باکره را آوردیم آنجا بیسیرت کردیم؟ ایرانی یا خارجی؟ این حرفها چیست که پشت سر آن دوره میزنند؟” (از سینما تک پاریس تا کانون فیلم تهران. پرویز جاهد. نشر نی. ۱۳۹۳)
جشن هنر شیراز، بعد از برگزاری یازده دوره، سرانجام در سال ۱۳۵۷ از سوی حکومت اسلامی به عنوان یکی از نشانهها و مظاهر «فساد» و «ابتذال» رژیم شاه و عامل ترویج سیاستهای غرب گرایانۀ آن شناخته شد و دیگر ادامه پیدا نکرد. جشن هنر شیراز، جشنواره ای هنری بود که بدون توجه به گرایشهای سیاسی، مذهبی یا قومی و صرفا بر مبنای ارزشهای هنری و زیبایی شناختی و فرهنگی برگزار میشد. جشنواره ای که پرونده آن با وقوع انقلاب اسلامی در ایران بسته شد اما شاید اکنون وقت آن رسیده باشد که بار دیگر این پرونده گشوده شود تا از زوایای مختلف به مطالعه و نقد این پدیدۀ فرهنگی پرداخت و تاثیری را که طی یازده سال بر فرهنگ و هنر معاصر و مدرن ایران گذاشت، بررسی و تحلیل کرد.