جشنواره فیلم کن ۲۰۲۴ | Universal Language: بوقلمونی که عینک امیر را دزدید

فیلم Universal Language با نام فارسی «آواز بوقلمون‌ها» به کارگردانی متیو رنکین و نگارش فیلمنامۀ رنکین، ایلا فیروزآبادی و پیروز نعمتی محصول کانادا از جمله آثار حاضر در بخش دو هفتۀ کارگردان‌های جشنواره‌ی امسالِ کن است. یک کمدی سوررئالیستی و تجربی که ترکیب متنوعی از فرهنگ‌ها، آداب‌ورسوم و قومیت‌ها را در قالب جغرافیای شهر وینیپگ کانادا به نمایش می‌گذارد. کانون حوادث و دستمایۀ اصلی فیلم شهر وینیپگ و موتور محرک روایت آن در فرهنگ و زبان فارسی نهفته است. فیلم اصلاً شبیه یک فیلم کلاسیک با ساختار آشنا و مرسوم سینمایی نیست. به‌سختی می‌توان خلاصۀ داستانی برای آن تعریف کرد.

فضای اگزوتیک شهری و شخصیت‌های نامتعارف و عجیبش را می‌توان نسخه‌ای به‌روز شده و تأثیرپذیرفته از فضاسازی و جهانِ فیلم‌های هال هارتلی و یا دیوید کراننبرگ – در دورۀ نخست فیلمسازی‌اش- دانست. به این جهانِ غریب و فضای استیلیزه باید فرهنگ و زبان فارسی و آدم‌های فارسی زبانش را افزود. تصویری کمیک و خیال‌پردازانه از دیاسپورای ایرانیِ ساکن وینیپگ، شهر دانشگاهی و صنعتی کانادا با زمستان‌هایی بسیار سرد با دو زبان انگلیسی و فرانسه و ریشه‌هایی از بومیان متیس (Metis nation). دیالوگ‌های شخصیت‌ها هم لحن و حالتی اَبزوردگونه دارند و به این ترتیب با مجموعه‌ای از عناصر معماری و شهرسازی، مولفه‌های چندفرهنگی و نشانه‌های سینمایی سروکار داریم. مجموعه‌ای نامتجانس که در گامِ اول برقراری ارتباط مستمر با مضمون فیلم و شیوه‌های روایت را دشوار می‌سازد.

حالا اگر بخواهیم یک خط روایی نیمه‌کاره و گُنگ از فیلم ارائه دهیم به چنین نتیجه‌ای می‌رسیم: «فیلم در ساحَتِ ذهنی و در مسیر رفت‌وبرگشت میان تهرانی خیالی و یک وینیپگ آشنایی‌زدایی‌شده می‌گذرد. یک کلاس درس در مدرسه‌ای که ظاهراً مخصوص ایرانیان مهاجر است با معلم خل‌وچل و بداخلاقش مکانِ آغاز ماجراست. عینک امیر یکی از شاگردان کلاس را بوقلمونی دزدیده و نگین و نازگل دو خواهر دانش‌آموز در راه بازگشت به خانه می‌کوشند عینک امیر را پیدا کنند. آن دو با یک اسکناس محبوس‌شده زیر لایه‌ای از یخ مواجه می‌شوند و می‌خواهند آن اسکناس ارزشمند را به‌دست آورند. مسعود یک راهنمای گردشگری عجیب که یک تور شهریِ غیرعادی را برگزار می‌کند به آن‌ها می‌رسد و قصد کمک دارد. از آن‌سو با متیو روبه‌رو می‌شویم که از شغل کسالت‌بارش در دولت ایالتی کبک استعفا داده و به وینیپگ بازمی‌گردد تا مادر پیرش را ملاقات کند. این میانه وقایعی حیرت‌انگیز و افسانه‌ای، مسیر زندگی و حکایت شخصی آدم‌های یاد شده را به هم گره می‌زند.»

همان‌طور که می‌بینید پیدا کردن رشته‌های پراکندۀ فیلم و متصل کردنشان به یکدیگر، چندان مشکلی را حل نمی‌کند. شخصیت‌ها هم همین اندازه نامتعارف و عجیبند. پس بیایید به سراغ نشانه‌ها در فرم و روایت برویم. شهر وینیپگ در فیلم هویتی مستقل و موثر – در اندازۀ یک شخصیت کلیدی- دارد. مختصات جغرافیایی (فاصلۀ این شهر با دیگر شهرهای مهم و بزرگ کانادا بسیار زیاد است)، ویژگی‌های اقلیمی (آب‌وهوای اغلب سرد، برفی که ماه‌ها روی زمین می‌ماند و هوایی که همیشه ابری و خاکستری است)، معماری و شهرسازی (معماری اضطراب‌آور مدرن با حجم‌های عظیم بتنی و بزرگراه‌هایی شبیه به هم که تمام مناطق و محلات شهر را به هم پیوند می‌دهند بی‌آنکه خاطره‌ای بسازند). حضور قاطع و مسلط معماری بتنی که هویت شهر را شکل می‌دهد به اغلب فضاهای شهری و نماهای فیلم، رنگ‌ و بویی از اضطرابِ انسان در جهان مدرن و افسردگی مخصوص شهرهای ابری و خاکستری را می‌بخشد. به شهر وینیپگ سفر نکرده و آنجا را ندیده‌ام. به همین دلیل فیلم باعث شد تا در اینترنت جست‌وجوی مختصری کنم و شناختی نسبی و دورادور از شهر پیدا کنم؛ نتیجه این بود که برخلاف آن‌چه در فیلم «آواز بوقلمون‌ها» مشاهده می‌کنیم، وینیپگ شهری نسبتاً سرزنده و شاد و سرسبز با معماری و محله‌های جذاب و مکان‌های توریستی زیبا و پرتراکم است. دومین شهر آفتابیِ کانادا که البته زمستان‌هایی بسیار سرد و طولانی دارد. به نظر می‌رسد فیلمساز آگاهانه و عامدانه در صدد ساخت فضایی استیلیزه و کمی عبوس بوده تا در دام جاذبه‌های توریستی و نگاه کارت پستالی از شهر نیفتد. حتی ایدۀ راهنمای تور بودن مسعود و این‌که او مسافران را به نقاطی از شهر می‌برد و آن‌ها را با هیجان برای گردشگران توصیف می‌کند که جاذبۀ توریستی ندارند. برخی چنان بی‌اهمیت و فاقد جلوه و جذابیتند که بیشتر به‌نوعی شوخی با شهر وینیپگ می‌ماند. در حقیقت فیلمساز و نویسندگان فیلمنامه به دنبال این بوده‌اند که تصویری خیالی از شهری کانادایی با نمادها و نشانگان فرهنگ ایرانی ارائه دهند. همۀ مغازه‌های شهر تابلوی فارسی دارند و گویی تهرانی کوچک در دلِ شهر دانشگاهی و صنعتی پدید آمده است.

فیلمبرداری فیلم از جمله نکات برجسته و قابل ذکر (آواز بوقلمون‌ها) است. کمپوزیسیون‌های چشمگیر و قاب بندی‌های هنرمندانه از بستر معماری شهری، فیلم را به لحاظ بصری غنی کرده است و این برای فیلمی که عمداً می‌کوشد تصویر شاد، رنگی و خوشایندی از قصۀ عجیبش ارائه نکند، دستاورد کمی نیست. فیلم دائم به نشانه‌ها، نقطه‌عطف‌های تاریخی و شخصیت‌های برجسته‌ی شهر ارجاع می‌دهد و هرازگاه به مخاطب یادآوری می‌کند که این‌جا شهری در کاناداست و تهرانی در کار نیست و هرچه هست در خیالِ شخصیت‌های خیال پرداز فیلم شکل می‌گیرد. در سکانس پایانی ایدۀ استحالۀ دو شخصیت در یکدیگر را می‌بینیم که هم بر اگزوتیسم رایج در تمامی سکانس‌ها می‌افزاید و هم بار دیگر یادآور جنسِ دیگری از سینمای آلترناتیو سینماگرانی همچون هال هارتلی و کراننبرگ است.

با همهۀ این اوصاف «آواز بوقلمون‌ها» برای مخاطب فیلم راحتی نیست. هضم موقعیت‌های سوررئال فیلم با توجه به نشانه‌های خاص و ویژه‌ی کانادایی/ ایرانی‌اش برای تماشاگری که احتمالاً این دو فرهنگ و سبک زندگی را نمی‌شناسد آسان نخواهد بود. جسارت فیلمساز و همکارانش در نگارش فیلمنامه، در ساخت چنین فضای خیالی و ذهنی ستودنی است. اما این‌که فیلم تا چه اندازه بتواند تماشاگران خاص، سختگیر و کم حوصلۀ جشنوارۀ کن را به خود جلب کند، محل تردید است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
مازیار فکری ارشاد
مازیار فکری ارشاد
متولد ۱۳۵۱، دانش آموخته‌ی علوم سیاسی نویسنده، منتقد و مترجم سینمایی. آغاز فعالیت حرفه‌ای مطبوعاتی از سال ۱۳۷۸. همکاری با روزنامه‌ها و نشریات سینمایی از جمله فیلم، فیلم نگار، دنیای تصویر و فیلم امروز. سردبیر سابق ماهنامه‌ی ۲۴ و ماهنامه‌ی سینما اعتماد. مدیر سینماتک خانه سینما کتاب‌ها: و خداوند شبان من است: درباره فیلم بوتیک. نشر مهرگان خرد، ۱۳۹۴ ترجمه‌ی رمان ماجرای تمبر نارنجی نوشته‌ی هاوارد فاست. نشر فلامینگو، ۱۳۹۸ سینماگران قرن ۲۱، جلد اول: نوری بیلگه جیلان. نشر چتر، ۱۴۰۰ سینماگران قرن ۲۱، جلد دوم: آندری زویاگینتسف. نشر چتر، ۱۴۰۰ مگس‌های سبز چاق و یک نمایشنامه دیگر. نشر یاد آرمیتا، ۱۴۰۱ ترجمه‌ی رمان «مخمصه۲» نوشته‌ی مایکل مان و مگ گاردینر. نشر یاد آرمیتا ۱۴۰۲

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights