بونگ جون هو و به کارگیری خاطرات شخصی در انگل

در جشنواره فیلم کنِ امسال فیلم‌های جدید کارگردان‌های مولف پرطرفداری مثل کوئنتین تارانتینو و ترنس مالیک به نمایش در آمد، اما انگل ساخته بونگ جون هو بود که جایزه اصلی این جشنواره معتبر را به خانه برد. رای برای اعطای این جایزه به فیلم به اتفاق آرا بود، و حالا، نُه ماه بعد از جشنواره، منتقدان و تماشاگران نظری مشابه نسبت به فیلم دارند.
انگل، که پیرامون دو خانواده می‌گذرد که در دو سر طیف اقتصادی قرار دارند و زندگی‌هایشان در هم تنیده می‌شود، استعداد و هنر بونگ در به چالش کشیدن تقسیم‌بندی‌های ژانری و تحلیل تُند او نسبت به نظام سرمایه‌داری را چنان تلفیق کرده که نفستان را بند می آورد. حالا که فیلم در مرکز طوفانِ فصل جشنواره‌ها قرار دارد، و اولین فیلم کره‌ای است که نخل طلای کن را می‌برد، و یکی از شانس‌های اصلی اسکار هست، نشان می‌دهد وقتش رسیده که فیلم‌ساز آن طور که حق‌اش است شناخته شود.
بونگ، که فیلم‌های قبلی‌اش شامل فیلم هیولایی میزبان (که در زمان اکرانش به پرفروش‌ترین فیلم کره جنوبی بدل شد) و فیلم کاراگاهی رازآلودِ خاطرات قتل (که حالا با پیدا شدن قاتل اصلی پرونده‌ی واقعی فیلم دوباره به صفحه‌ی اول اخبار بازگشته) است، خود درباره تمام این اخبار خونسرد است. حالا نخل طلای خود را کجا نگه می‌دارد؟ او می‌گوید «جایی‌ست که بتوانید هم از آشپزخانه و هم از اتاق پذیرایی آن را ببینید»، و دست‌هایش را بالا میاورد تا نقطه‌ای را نشان دهد: «به نوعی به نمایش گذاشته شده که بسیار کم اهمیت به نظر بیاید؛ روی پایه‌ قرار ندارد که وقتی آن را می‌بینید بگویید “آآآآ!”. فقط آنجا افتاده. اینطوری» بعد به جلو خم می‌شود روی گیاهی که روی میز جلویمان قرار دارد می‌زند، و تقریبا آن را به زمین می‌اندازد.
حالا که انگل بالاخره در آمریکای شمالی هم اکران شده است، تماشاگران را به همین شکل در دستان خود دارد. کارگردان در مصاحبه‌ای که با پُلیگان (Polygon) داشته است از فرآیند فیلم‌سازی‌اش می‌گوید، هم‌چنین از کنار هم قرار دادن بازیگران مناسب فیلم، از آوردن لحظات تروماتیک گذشته به پیش‌زمینه و البته از «برادر بزرگتر» مارتین اسکورسیزی.

[یادداشت ویراستار: در ادامه بخش قابل توجهی از داستانِ فیلم انگل لو می‌رود]

بونگ جون هو انگل

شما پیش‌ از این نگرانی خود را در این باره ابراز کردید که شاید بعضی از جزئیات انگل برای تماشاگر غیرکره‌ای درست ترجمه نشود. آیا هنوز هم چنین حسی دارید؟
بونگ جون هو: بنظرم در آن زمان در بیان نگرانی‌هایم اغراق کردم. این حرف را در کنفرانس مطبوعاتی فیلم گفتم، آن هم درست قبل از اینکه من و تیمم به کَن سفر کنیم، و خبرنگارها همان موقع هم می‌پرسیدند: «فکر نمی‌کنید فیلم‌تان جایزه‌ای برنده شود؟ احتمالا برنده خواهد شد» (می‌خندد)، از میان آن خبرنگارها، نصفشان در جشنواره کن شرکت می‌کردند اما نصفه‌ی دیگر قادر نبودند در جشنواره حضور داشته باشند؛ این گروه باید مدت زمانی طولانی منتظر می‌مانند، بعد از اینکه همه فیلم را می‌دیدند و ما به کره برمی‌گشتیم و اکران فیلم شروع می‌شد. به این خاطر که باید مدت زمان زیادی منتظر می‌ماندند، با آنها حس همدردی می‌کردم. گفتم که فیلم را باید مردم کره ببینند، آن هم در کره، تا تجربه واقعی و صد در صدی از فیلم داشته باشند: بافت حرفم چنین چیزی بود.

توجه کرده‌ام که بعضی جزئیات فیلم، مثل اپلیکیشن KaTalk یا غذای jjappaguri در انگلیسی به WhatsApp و ram-don ترجمه شده‌اند. چقدر بر ترجمه زیرنویس فیلم نظارت داشتید؟
بونگ جون هو: برای تقریبا تمام فیلم‌هایم با دارسی پاکت [مترجم] کار کردم. او یک آمریکایی‌ است که در کره زندگی می‌کند، و وبسایتی درباره فیلم‌های کره‌ای راه انداخته است. وقتی صحبت فیلم‌های کره‌ای می‌شود، او یک سینه‌فیل واقعی است، و با یک زن کره‌ای ازدواج کرده. به نوعی ترکیبی بود از یک کره‌ای که می‌تواند انگلیسی را به خوبی صحبت کند، و یک آمریکایی که کره‌ای را خوب صحبت می‌کند، چون با هم خیلی خوب کار می‌کنند. همیشه زیرنویس‌های باکیفیت و خارق‌العاده‌ای ازشان تحویل گرفته‌ام.
در مورد انگل، بسیاری از چیزها به طور مشخص دشوار بودند. جاپاگوری، کیک‌های کاستلای تایوانی، چسنه چشمک‌زن، نوعی از جیرجیرک‌های غارِ مخصوص… واقعا برای ترجمه زیرنویس موارد دشواری وجود داشت. اما دارسی کارش را عالی انجام داد، حالا می‌خواهد به جاپاگوری بگوید ram-don یا مدارک دانشگاه ملی سئول را با آکسفورد برابری کند (برای تبدیل شیوه ارزشیابی). هردویمان با دقت و حوصله به بافت تک تک جمله‌ها نگاه ‌کردیم. «در این دیالوگ، چیزی که مهم است انتقال این موضوع است که این افراد بسیار ثروتمند هستند، و ابعاد خانه‌شان بزرگ است، بنابراین…» کنار او می‌نشستم و به چنین مواردی اشاره می‌کردم، و دارسی هم بهم می‌گفت نظرش چیست. زیرنویس فیلم زیاد کار برد.

صحبت ترجمه شد، کنجکاوم بدانم آن جمله در اوکجا از قصد متفاوت ترجمه شد؟ وقتی که شخصیت استیون ین خودش را معرفی می‌کند…
بونگ جون هو: «اسمم گو سون-بامه» [یادداشت ویراستار: «سون-بام» نامی «احمقانه» و قدیمی است]. این نمونه‌ی عجیب و نه چندان خنده‌دارِ یک شوخی است؛ به شکل خیلی کره‌ای بی‌مزه و لوس است. اما اگر این شوخی را مستقیما به انگلیسی ترجمه کنید، حتی بی‌مزه‌تر هم می‌شود بنابراین با نویسنده همکارم، جان رانسون، صحبت کردم چون می‌دانستم باید کار متفاوتی انجام بدهیم. می‌توانستیم یک نوع از همین شوخی‌های عجیب و غریب را جایش قرار بدهیم. بنابراین در زیرنویس می‌آید «سعی کن انگلیسی یاد بگیری. درهای زیادی را برایت باز می‌کند» و بعد در را باز می‌کند و می‌پرد بیرون. یعنی این شوخی هم آنقدر بامزه نیست. در هر صورت، فکر کردم که راه دیگری پیش پایمان نبود مگر اینکه زیرنویسِ فیلم را کاملا متفاوت از دیالوگ انجام می‌دادیم.

لی جونگ-ایون، که در انگل نقش خدمتکار خانه را بازی می‌کند، در اوکجا هم چند ثانیه حضور دارد، و به تازگی متوجه شدم که صدای اوکجا را هم او انجام داده است.
بونگ جون هو: راستش سه بار با او همکاری کردم، از جمله در همین انگل. اولین بار فیلم مادر بود. نقش فرعی کوچکی داشت. بعد از اینکه زن جوان می‌میرد، او در مراسم تشییع‌اش یکی از زنانی است که با کیم هی-جا درگیر می‌شود. بازیگر بسیار خوبی‌ست. اولین بار او را در یک اجرای موزیکال دیدم که در آن نقش مهمی داشت، و خیلی خوب هم آواز خواند. صدایش مثل یک نوع جادو بود.
به همین دلیل بود که از او خواستم صدای اوکجا را بر عهده داشته باشد، اما در آوردن صدای خوک بسیار سخت است. باید نفس بکشید اما بازدمی نداشته باشید [نوعی صدای خوک در میاورد] باید اینطوری انجامش دهید. و باید با همین صداها احساسات زیادی را انتقال می‌داد! کار بسیار خسته‌کننده‌ای بود، و اگر فقط صدای او در فیلم بود حس بدی پیدا می‌کردم، بنابراین فکر کردم که «بیایید چهره‌اش را هم در فیلم بیاوریم». بنابراین او در صحنه‌ای که اوکجا در مرکز خرید زیرزمین می‌تازد به عنوان زنی روی ویلچر حضور دارد. دارد خودش را نگاه می‌کند و از همین هم شوکه می‌شود.

آن طور که شنیده‌ام پارک میونگ-هون، که نقش شوهر او را بازی می‌کند، هم از پس‌زمینه‌ی تئاتر موزیکال می‌آید.
بونگ جون هو: نه فقط موزیکال، به طور کل کار تئاتری زیادی انجام داده است. راستش هرگز او را روی صحنه ندیدم. تقریبا همان موقع که اوکجا (Okja) بیرون آمد، فیلم مستقلی به نام Ash Flower هم پخش شد. او در این فیلم نقش فرعی قابل توجهی دارد، به عنوان شخصیتی که تقریبا در تمام زمان دوساعته‌ی فیلم مست است. اما در هر صحنه، مستی او حس متفاوتی دارد. به این شکل، به آن شکل – اما همیشه مست است. در آن فیلم خیلی خوب بود. فکر کردم که «عجب، چه بازیگر خوبی‌ست» و آخر هم برای این فیلم انتخابش کردم.

بونگ جون هو انگل 4

شما تا پیش از این فیلم با سونگ کانگ-هو زیاد کار کردید. گمان می‌کنم داستان آشنایی‌تان برای مخاطبان کره‌ای آشنا است اما شاید برای مخاطبان آمریکایی چنین نباشد. آن زمان شما دستیار کارگردان بودید.
بونگ جون هو: بله، برای وقتی بود که من دستیار اول کارگردان بودم. سال ۱۹۹۷ بود و آن موقع او چندان معروف نبود. چند نقش فرعی بازی کرده بود و روزهایی بود که باید می‌رفت و برای نقش‌های مختلف تست بازیگری می‌داد. دقیقا قبل از زمانی بود که معروف شد. او با فیلمی با نام شماره ۳ یک‌دفعه معروف شد و این قضیه درست قبل از آن فیلم است. لی چانگ-دونگ – که فیلم سوختن را ساخته – از او در فیلمی با نام ماهی سبز استفاده کرد که در آن نقشی فرعی به عنوان یک گانگستر را بازی کرد و به قدری خوب و طبیعی بود که در صنعت فیلم کره این شایعه پخش شد که لی چانگ-دونگ از یک گانگستر واقعی استفاده کرده است. مشخص است که حقیقت نداشت؛ او تنها یک بازیگر بود. اما به قدری باورپذیر بود که مردم باور کرده بودند که او یک گانگستر واقعی است.
چنان تحت تاثیر آن اجرایش قرار گرفتم که وقتی دستیار اول بودم، کارگردانمان واقعا نمی‌دانست سونگ کانگ-هو کیست و برایش هم مهم نبود، اما من دروغ گفتم و با سونگ تماس گرفتم و گفتم که کارگردان به بازی او علاقه‌مند است و اگر می‌خواهد بیاید و با ما دیداری داشته باشد. ازش تست بازیگری نگرفتیم و بهش دیالوگی ندادیم بخواند، فقط آمد و برایش قهوه درست کردم و فقط حرف زدیم. خیلی کنجکاو بودم بدانم چه نوع آدمی‌ست. این اولین باری بود که یکدیگر را ملاقات کردیم. درست بعد از آن دیدار فیلم شماره ۳ را کار کرد و بسیار معروف شد و بعد فیلم‌‌های شاه فاسد و منطقه امنیتی مشترک را کار کرد. به یکی از بزرگترین ستاره‌ها تبدیل شد.
اما خودم را بگویم، فیلم سگ‌های واق‌واقو گاز نمی‌گیرند را ساخته بودم که از نظر فروش در گیشه فاجعه بود. برای دومین فیلمم، خاطرات قتل، فکر کردم که «واقعا دوست دارم با سونگ کانگ-هو کار کنم» اما فیلم اولم فاجعه بود. فکر می‌کردم قرار است صنعت فیلم کره جنوبی مرا بیرون کند و او هم که یک ستاره است. اما او تصور خوبی از آن دیدارمان داشت.

شما دو نفر غیر از کار هم با هم وقت می‌گذرانید؟
بونگ جون هو: قدیم زیاد با هم می‌گشتیم و نوشیدنی می‌خوردیم اما حالا مسن‌تر شدیم و در دهه‌ی ۵۰ زندگی‌مان هستیم و آنقدر نوشیدنی الکلی مصرف نمی‌کنیم (مکث طولانی) خب راستش کمتر از قبل نوشیدنی نمی‌خوریم اما مثل قدیم نیست. با این وجود فکر می‌کنم سر صحنه و با دوربین بهترین زمان ممکن است برای ما.

معروف است که استوری‌بُرد تمام فیلم‌هایتان را خودتان انجام می‌دهید و می‌دانم که برای روزنامه‌ی مدرسه‌تان کاریکاتور می‌کشیدید. کنجکاوم بدانم چطوری وارد چنین کاری شدید.
بونگ جون هو: روزی دلم می‌خواست یک کاریکاتوریست بشوم. فکر می‌کنم اگر کارگردان نمی‌شدم، کاریکاتور کشیدن مسیر مناسبی بود. اما هیچ‌وقت به شکل درستش نقاشی را یاد نگرفتم، بنابراین چیزهایی که می‌کشم عجیب و غریب هستند. اما وقتی فیلم‌هایم را آماده می‌کنم، کشیدن استوری‌بُرد تمرین خوبی‌ست و مرا آرام می‌کند. سرگرم‌کننده هم هست، مثل کشیدن یک کمیک‌بوک کامل است.

آیا وقتی دارید فیلم‌نامه‌ها را می‌نویسید استوری‌بُرد‌ها را می‌کشید یا یکی بعد از دیگری انجام می‌شود؟
بونگ جون هو: یکی را بعد از دیگری انجام می‌دهم. راستش مثل هر نویسنده-کارگردان دیگری، وقتی کارگردان‌ها فیلم‌نامه‌ای می‌نویسند، احتمالا از پیش تصویر و صدا را در ذهنشان دارند و بعد آن را با کلمات بیان می‌کنند. از پیش در مغزشان هست. اما فرمت کار فیلمنامه است و باید آن را به بازیگرها و به استودیو بدهید بنابراین باید ایده‌ها را به شکل کلمه دربیاورید. البته هنوز هم هرچیزی را در ذهنتان به شکل صحنه می‌بینید. حدس می‌زنم برای نویسنده‌هایی که خودشان کارگردانی نمی‌کنند این کمی متفاوت باشد. مطمئن هستم آنها هم از پیش صدا و تصویر را در ذهن دارند، اما فکر می‌کنم می‌توانید اینطوری هم بهش نگاه کنید: «خب، من نوشتمش، خودشان از پس فیلمبرداری برمی‌آیند.»

گفته‌اید که دوست دارید در فضاهای عمومی بنویسید؛ آیا اغلب که بیرون می‌روید مردم شما را می‌شناسند؟
بونگ جون هو: به کافی‌شاپ‌های بسیار خلوت می‌روم، و جاهایی هم هست که در آن‌ها نوشتن آسان‌تر است. جایی که پریز برق باشد، و بتوانید پشتتان را به مردم بکنید. حدود دو ساعت می‌نویسم و بعد بلند می‌شوم و همراه آی‌پدم به کافی‌شاپ بعدی می‌روم که ده دقیقه از آنجا فاصله دارد. وقتی قدم می‌زنید، کمی هوای تازه می‌خورید، و شنیده‌ام که وقتی مشغول نوشتن هستید حرکت کردن برایتان خوب است. وقتی در دفتر کارتان یا در خانه می‌نویسید، خوابتان می‌گیرد. نمی‌توانید در کافه بخوابید چون نمی‌شود دراز بکشید. بنظرم این ویژگی خوبی‌ست، و به یک عادت هم تبدیل شده. نیمی از انگل را در سئول نوشتم و نیمی دیگر را در ونکوور.
پسرم آنجاست، به همین خاطر برای دلایل خانوادگی آنجا بودم. در کل فیلم را در حدود ۴ ماه نوشتم. گرچه فقط برای چهار هفته در ونکوور بودم، اما بسیاری از بخش‌های فیلم – پایان، و لحظه‌های مهم داستان – را آنجا نوشتم.

اشاره کردید که صداهای فیلم‌هایتان را هم در سرتان دارید. موسیقی متن جونگ جائه-ایل برای انگل فوق‌العاده است. آیا این موسیقی همان چیزی بوده که در ذهنتان تصور می‌کردید؟
بونگ جون هو: کارگردان‌ها، طراح‌های صحنه، بازیگرها… همه‌تان باید با هم ارتباط برقرار کنید. «کنترل» کلمه خوبی برای این فرایند نیست، اما چیزی که کنترل کردنش سخترین چیز است همین موسیقی‌ست. هنر کاملا متفاوتی است، و خود من هم که نمی‌توانم نت موسیقی بنویسم. کلینت ایستوود و جان کارپنتر گاهی اوقات موسیقی متن‌ فیلم‌هایشان را خودشان انجام می‌دهند، اما با موسیقی، هرآنچه در ذهن دارم یا دنبالش هستم را نمی‌توان بلند به دیگری گفت. استفاده از موسیقی موقتی هم ممکن است، اما نمی‌توانید از یکی بخواهید دقیقا همان موسیقی را کپی کند. موزیسین‌ها و آهنگ‌سازها هم نظرات مختص خودشان را دارند.
جونگ جائه-ایل از دوستان خوبم است، و چیزی که بخاطرش شکرگزارم این است که بسیار تلاش می‌کند چیزی که می‌خواهم را تحویلم دهد. قطعه‌ای وجود دارد با نام «The Belt of Faith» که حدود ۸ دقیقه است. این بلندترین قطعه موسیقی فیلم است و باید صحنه‌های زیادی از فیلم را دربر بگیرد؛ باید صحنه به صحنه تغییر کند تا همگام احساسات درون صحنه‌ها باشد. ده دوازده بار این قطعه را تغییر دادیم. آن زمان نگران بودم که جونگ جائه-ایل دیگر هرگز با من کار نکند چون بخاطر همین یک قطعه از موسیقی بسیار عذاب کشید. فکر کردم اگر با فیلم‌نامه‌ای دیگر بروم سراغش، دنبالم کرده و بیرونم می‌کند. اما بسیار ازش سپاسگذارم.

انگل 2

ایده استفاده از تکه سنگ از کجا آمد؟ اطراف آپارتمان پدربزرگم چندین مورد از این سنگ‌ها بود اما هرگز متوجه نشدم چه چیزی هستند.
بونگ جون هو: پدرم هم عادت داشت آن ها را جمع کند. بعد از مدتی دیگر این کار را نکرد چون خیلی سنگین بودند. به دنبال این تکه‌سنگ‌ها می‌رفتیم کوه، تا فقط تکه سنگ برداریم. چیز عجیبی‌ست. الان ۵۰ ساله هستم و هیچ کس در نسل من نیست، مثل همکاران یا دوستان، که دیگر این چیزها را جمع کند. تکه سنگ جمع کنیم؟ چرا؟
اینکه در فیلم مرد جوان سنگ را به عنوان هدیه بدهد چیز عجیبی‌ست. حسی که در فیلم بوجود می‌آید هم عجیب است، می‌گوید تکه سنگ نمادین است. نمی‌توانستم بگذارم کسی که با این سنگ‌ها آشنا نیست از آن بگذرد و فراموشش کند، باید آن فضای عجیب را خلق می‌کردم. برای بازیگرها و کارگردان‌ها این کار بزرگی‌ست ]می‌خندد[ حتی با اینکه خودم این حرف را زدم اما می‌دانم عجیب و غریب به نظر می‌رسد. اما وقتی خارجی‌ها این سنگ‌ها را می‌بینند، با خود فکر می‌کنند که «عجیب است، چرا آن سنگ آنجاست؟ باید آنجا باشد؟ آیا نماد چیزی است؟». خب، بازیگر مستقیم می‌گوید که یک نماد هست، بنابراین عجیب‌تر هم می‌شود. «شاید اصلا نماد چیزی نباشد؟»
در ابتدای کار ظاهرا استعاری است، اما در پایان فیلم سلاحی واقعی می‌شود برای اینکه سر کسی را بشکنند. فکر می‌کنم تکه سنگ لایه‌ای اضافی به داستان اضافه می‌کند. حس این را می‌دهد که شئ نفرین‌شده‌ای است، و آخر هم غرق در خون می‌شود. تکه سنگ در تمام داستان این اتفاقات وحشتناک را تجربه می‌کند. یادم نمی‌آید چرا اولین بار به فکر استفاده از آن افتادم، اما این‌طوری استفاده شد.

و چرا هلو؟
بونگ جون هو: وقتی در دانشگاه بودم، به سفری تفریحی رفتیم – راستش فقط برای اینکه مشروب بخوریم – و یکی از دوستانم گفت که به شدت به هلو آلرژی دارد. فکر کردم شوخی می‌کند. بعد یکی از بچه‌ها رفت به فروشگاه نزدیکمان و برای شوخی هلو را سمت او انداخت. با اینکه فکر می‌کنم هلو مستقیم هم به او برخورد نکرد، اما صورتش قرمز شد و دچار حمله آلرژیک شد. اتفاق وحشتناکی بود. وقتی فیلم‌نامه می‌نویسید این نوع خاطره‌ها خودشان را نشان می‌دهند. هلو را نگاه می‌کنید، خیلی قشنگ است، اما اینکه بخواهید با استفاده از آنها به کسی حمله کنید… حس کردم این خیلی سینمایی است.

شخصیت لی سان-کیون عضوی از یک کمپانی فناوری اطلاعات است و می‌بینیم که با تکنولوژی واقعیت مجازی کار می‌کند؛ این چیزی است که خودتان به آن علاقه دارید؟
بونگ جون هو: کمپانی فیلم که انگل را ساخت هم زیاد با واقعیت مجازی کار می‌کند. رئیس کمپانی فردی است که به خوبی می‌شناسمش. خصلت خاصی دارد، و با واقعیت مجازی زیاد کار انجام می‌دهد. خودم به واقعیت مجازی یا تصویر سه بعدی علاقه‌ای ندارم. بیشتر به آی‌مکس علاقه‌مند هستم. بنظرم سینمایی‌تر است.

تا حالا هیچ یکی از فیلم‌هایتان را به شکل آی‌مکس فیلمبرداری کرده‌اید؟
بونگ جون هو: دلم می‌خواهد این کار را بکنم، فیلم آی‌مکس بگیرم. دو فیلمی که در حال حاضر رویشان کار می‌کنم قالب مناسبی برای آی‌مکس نیستند، بنابراین نمی‌دانم کی می‌توانم این کار را انجام دهم.

و از بین دو پروژه‌ای که الان رویشان کار می‌کنید، می‌دانم یکی از آنها فیلمی انگلیسی-زبان است. آیا خودتان روی فیلمنامه کار می‌کنید یا مثل اوکجا و برف‌شکن فیلمنامه را مشترکا با نویسنده‌ای دیگر می‌نویسید؟
بونگ جون هو: هردوی آن فیلم‌نامه‌ها را به کره‌ای نوشتم و بعد یک نویسنده آمریکایی به کار اضافه کردم که بهشان جلا بدهند. فکر می‌کنم این کار هم به آن شکل انجام شود اما هنوز در مراحل اولیه هستیم بنابراین نوشتنش را هنوز شروع نکردم. بیشتر دارم روی کلیت داستان کار می‌کنم و درباره‌ی ابعاد مختلف داستان تحقیق انجام می‌دهم.

در یک مصاحبه گفتید که در هر فیلمی که کارکردید سر انجام بعضی چیزها پشیمان بودید؛ واقعا از چه چیزی می‌توانید پشیمان باشید؟
بونگ جون هو: چیزهای زیادی هست اما یک راز است. نسبت به فیلم‌های خودم بسیار بی‌رحم هستم. حتی با انگل. چند روز پیش دوباره تماشایش کردم و پیش خود فکر کردم: «چرا آنجا را آن‌طوری انجام دادم؟» ایرادهای جدیدی در فیلم کشف کردم. فکر می‌کنم تمام کارگردان‌ها همین‌طوری هستند. اما وقتی فیلم تمام می‌شود، دیگر تمام شده. اینطوری نیست که هر سال یه نسخه جدید بیرون دهید.

آیا اغلب کار خودتان را دوباره تماشا می‌کند؟
بونگ جون هو: درباره واکنش تماشاگرها کنجکاو می‌شوم، و اینطوری می‌شود که دوباره کارم را تماشا می‌کنم. نمایش اولیه فیلم در جشنواره کن بود بنابراین آن موقع مشخصا کنجکاو بودم. در تورنتو دوباره فیلم را تماشا کردم، و دیروز هم برای جشنواره فیلم نیویورک دوباره تماشایش کردم. اما باز هم می‌گویم، هیمشه چیزهایی می‌بینم که فکر می‌کنم می‌توانستم متفاوت انجامشان بدهم.

بونگ جون هو 3

چه نوع فیلم‌هایی را دوست دارید تماشا کنید؟
بونگ جون هو: واقعا دلم می‌خواهد مرد ایرلندی را ببینم. شنیده‌ام که شاهکار «برادر بزرگتر» مارتین اسکورسیزی است، اما واقعا وقت آزادی ندارم. برنامه تبلیغ فیلم بسیار فشرده است، و فرصتی نیست که فیلمی سه ساعت و نیمه را تماشا کنم. اما واقعا دلم میخواهد فیلم را ببینم.

پیش از این با اسکورسیزی دیدار داشتید؟
بونگ جون هو: در سال ۲۰۱۷، درست پیش از نمایش اوکجا در نیویورک فرصتش را داشتم که به دفترش بروم، که در ساختمان DGA است. یک سالن نمایش فیلم دوست‌داشتنی هم آنجا هست، همراه با نسخه‌های فیلم‌هایی که جمع‌آوری کرده است. حدود یک ساعت با او صحبت کردم. هیچ فیلمی نیست که ندیده باشد، حتی فیلم‌های کره‌ای. درباره کارهایی که دیده و آثار قبلی‌اش حرف زدیم. روز باشکوهی بود. از وقتی دانشگاه بودم کارش را دوست داشت. چه کسی پیدا می‌شود که کارهایش را دوست نداشته باشد؟ هرکسی که با فیلم و سینما سر و کار دارد همین حس را نسبت به او دارد.

آیا فیلمی وجود دارد که وقتی جوان‌تر بودید واقعا روی شما تاثیر گذاشته باشد؟
بونگ جون هو: سینمای هیچکاک همیشه برای من تاثیرگذار بود اما بنظرم آن تجربه‌ای که برایم شبیه به تجربه‌ای روحی روانی باشد با یک فیلم فرانسوی اتفاق افتاد: مُزد ترس از هنری-ژرژ کلوزو. فیلم حالا در مجموعه کرایتریون موجود است، چرا که فیلم بسیار معروفی‌ست. از آن فیلم‌هاست که وقت تماشایش روی پیشانی‌تان عرق سرد می‌نشید. حین تماشایش اضطراب پیدا می‌کنید. در دوران دبستان بودم که فیلم را در تلویزیون دیدم و به قدری تحت تاثیر قرار گرفتم که حتی خواب فیلم را می‌دیدیم. برای حدود یک هفته از آن خلاصی نداشتم. اولین باری بود که تحت تاثیر یک فیلم قرار می‌گرفتم.

 

مصاحبه‌کننده: Karen Han

مترجم: رامتین ابراهیمی

 

این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
فینیکس
فینیکس
مرکز فرهنگی هنری فینیکس

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights