با توجه به اینکه فیلمِ «It Chapter Two» جدیدا اکران شده و خبرهایی مبنی بر ساخت فیلم «The Girl Who Loved Tom Gordon» نیز منتشر شده است، بهترین فیلمهای ساخته شده بر اساس داستانهای حیرتآور استیفن کینگ را برای شما آماده کردهایم.
۲۰. Maximum Overdrive (۱۹۸۶)
کوجو «Cujo» مطمئنا وحشتآفرینتر است. اپت پیوپیل «Apt Pupil» قطعا بیشتر لرزه به تن میآورد، اما استیفن کینگ – این داستانسرای بزرگ امریکای قدیم – با این تنها کار کارگردانیاش، به نوعی بهترین فیلم برای تماشا از داخل اتومبیل را ساخته: یک کابوس احمقانه از دستگاهها و ماشینهای قاتلی که به مشتریان وحشتزده یک کامیونفروشی (از جمله امیلیو استوز وحشی) حمله میکردند.
۱۹. Secret Window (۲۰۰۴)
استیفن کینگ مطمئنا مقام زیباترین نمایش خود را با این تریلر لطیف و پیچیده درباره نویسندهای که فکرش بسته شده و نمیتواند بنویسد (جانی دپ) و گوشه دنج مورد علاقهاش در کنار دریاچه توسط یک رقیب کینهتوز (جان تورتورو) با آن کلاه خاص ناآرام میشود، بدست میآورد. رمان اصلی – اقتباس و کارگردانی توسط فیلمنامهنویس با سابقه دیوید کوپ – شاید یکی از بزرگترین ترسهای خود استیفن کینگ را نشان میدهد: متهم شدن به سرقت ادبی.
۱۸. Children of the Corn (۱۹۸۴)
این کثافت داسی را ممنوع کنید! داستان کوتاه ناخوشایند استیفن کینگ در مورد فرقهای بتپرست از بچههای قاتل که در ابتدا در سال ۱۹۷۷ در پنت هاوس منتشر شد و تاکنون ۱۰ فیلم اقتباسی از آن الهام گرفتاند. فضای اولیهاش – که یک نت موسیقی بسیار خوفناک و همچنین لیندا همیلتون جوان را که فیلم میدسومار را یادآور میشود در خود جا داده – بهترین بخش این برداشت محصول است، هرچند که بیشترش گندیده است.
۱۷. Creepshow (۱۹۸۲)
این گلچین ترسناک فیلمهای وحشتناک، که به عنوان یک طنز قابل انکار است، دارای پنج داستان از آمدن جهانی (شاید بهتر باشد بگوییم کیهانی) است که توسط کینگ نوشته شده و توسط جورج رومرو کارگردانی شده است. یکی از بزرگترین دلخوشیهای آن، معرفی استیفن کینگ به عنوان یک هیپی بدشانس است که به یک هیولای خزهبسته تبدیل میشود: استعارهای مناسب برای تخیل بارور او.
۱۶. The Night Flier (۱۹۹۷)
ارزش دنبال کردن این فیلم ترسناک و سطح پایین بر اساس داستان کوتاه کینگ، که در ابتدا و پیش از نمایش سینمایی ناچیزش، در HBO به نمایش در آمد، تنها به خاطر بازی وحشیانه میگوئل فرر است. این ستاره روبوکاپ نقش یک روزنامه نگار زرد را که بیهوده حملهجو است، بازی میکند که برای شکار یک قاتل زنجیرهایِ تشنه خون به آسمانها میرود.
۱۵. Pet Sematary (۲۰۱۹)
خوب یا بد، این اقتباس از یکی از ناراحتکنندهترین رمانهای کینگ، با خاطرات مخاطبان از فیلم قبلی همین رمان که محصول سال ۱۹۸۹ بود، جدل میکند. اما داستان خانواده جوانی که در جهت عکس تراژدی به کمک ایجاد یک محل دفن غیرمقدس دارند، تمام مدت دل و روده بیننده را به هم میپیچاند، و به وضوح از پیشرفتهای اخیر در آرایش ترسناک گربهمانند بهره میگیرد.
۱۴. The Green Mile (۱۹۹۹)
پس از انتشار رمان رهایی از شائوشنک، فرانک دارابونت با استفاده از داستانهای مربوط به زندانها در زمان قدیم که پیشتر به صورت سریال به نمایش در آمده بودند، پا را حتی فراتر مینهد. این فیلم که سه ساعت طول میکند، فیلمی پر احساس و گریهآور است که جادوی واقعگرایی را در صف اعدام در دهه ۱۹۳۰ در لوئیزیانا مییابد. با وجود نگهبان زندان (با بازی تام هنکس) که از دیدن درد کشیدن زندانی آرام اما محکوم (با بازی مایکل کلارک دانکن) که توسط اسیرکنندگانش به طور فزایندهای عصبیتر به نظر میرسد.
۱۳. Dolores Claiborne (۱۹۹۵)
برای تنوع هم که شده نه روحی و نه شیطانی! اما یک هیولای واقعی هنوز در قلب پرفروشترین کتاب سال ۱۹۹۲ کمین کرد. این کتاب گویی به عنوان یک فریاد همیشگی برای تقلید از شخصیت عنوان آن، کتی بیتس، به عنوان سرپرست سختگیری که مظنون به قتل شخص ثروتمندی که مسئولیت مراقبتش را دارد، نوشته شده است. مداخله دختر روزنامهنگار (با بازی جنیفر جیسون لی)، بازگشت به گذشتههای آسیبزای مشترک را باعث میشود. این رفت و برگشتهای دراماتیک بین مادر و دختر، درامای تیلور هکفورد را که به طرز ماهرانهای توسط تونی گیلروی برای نمایش تصویری اقتباس شده است، در جای خود محکم میکند.
۱۲. Christine (۱۹۸۳)
خون و کروم: کریستین یک اتومبیل پلیموث فری فوق بشری مدل ۱۹۵۸ است که قابلیت درک احساسات را دارد و میتواند صاحب خیلی معمولی و حوصله سر بر خود، کیث گوردون را تبدیل به یک مرد فوق جذاب و خوشتیپ کرده و همچنین او را در شمایل یک قاتل حسود به نمایش بگذارد. این قصه زمان میبرد تا به اوج برسد اما جان کارپنتر صحنههای خاطرهانگیزی را از داستانِ تا حدودی احمقانه کینگ، خلق میکند. از جمله صحنه چیره شدن کریستینِ شعلهور شده بر صاحب مو روغنی و در حال فرارش در جادهای سوت و کور در خارج از شهر.
۱۱. The Running Man (۱۹۸۷)
این طنز لذتبخش علمی تخیلی، اقتباسی از یکی از رمانهای کوتاه استیفن کینگ است که با نام مستعارش، «ریچارد باکمن»، نوشته است. بیشتر داستان دور انداخته شده به جز قسمت هیجانانگیزش: در آینده نزدیک، یک برنامه تلویزیونی کشنده و ساختگی از شکار انسان، عده زیادی از عموم را درگیر خود میکند در حالی که نخبههای جامعه مشغول لذت بردن از زندگی هستند. شوارتزنگر یک جنگنده آزادی است که به نظر شکستناپذیر میرسد؛ حتی زمانی که لباسِ کشی زرد رنگ پوشیده و ریچارد داوسن، مجری واقعی مسابقه تلویزیونی به عنوان تبهکار رفتاری بسیار متشخصانه با او دارد.
۱۰. Gerald’s Game (۲۰۱۷)
با نگاهی به گذشته، ۲۰۱۷ سال جشن استفن بود: استیفن کینگ یک پادشاه سینمایی (با فرازهایش همچون فیلم It، و موفقیتی که بدست آورد و فرودهایش همچون فیلم The Dark Tower) بود. در میانه اما، Gerald’s Game – یکی از دو فیلم کینگ که در آن سال توسط نتفلیکس ساخته شد – کمی در این بین گم شد. در واقع، این همان فیلم «۱۲۷ ساعت» است با ویاگرای اضافه! کارلا گوجینو در یک لانه عشقیِ دور افتاده، حین سکس با همسرش به یک تخت خواب با دستبند بسته شده و گرفتار مانده است. این موضوع از قلقلک و نوازش و سیلی زدن به سرعت تبدیل به یک جدل برای زندگی یا مرگ خفهکننده میشود، و گوجینو بهتر از همیشه، در اعماق آسیبهای گذشته میگردد تا وسیلهای برای زنده ماندن پیدا کند.
۹. The Mist (۲۰۰۷)
فرانک دارابونت در سومین و جدیدترین اقتباسش از آثار کینگ، گذشته طلایی The Green Mile و The Shawshank Redemption را با یک فیلمی بسیار فراتر از Shades of Grey از لحاظ مدرن بودن جایگزین میکند. تامس جین هنرمند شهری و پسرش در یک سوپر مارکت در یک شهرستان کوچک وقتی یک مه خوفناک به آن منطقه حاکم میشود، گیر افتادهاند. اگر این مه باعث مخفی شدن هیولای کابوسانگیز در بیرون از سوپر مارکت بشود، اوضاع داخل آن هم به دلیل این که بخش خیلی کوچکی از جامعه امریکا به سرعت به گروههای قبیلهگونِ ناآرام تبدیل بشوند، چندان بهتر نیست. در زمان اکران این فیلم، پاسخ منتقدین سکوت بود؛ شاید به این دلیل که دارابونت بخش پایانیاش را متفاوت از رمان درآورده بود. همچون تلنگری که استیفن کینگ از آن استقبال کرد اما رفته رفته حس افسانههایِ مدرن را در دنیای باستان میدهد.
۸. It (۲۰۱۷)
چطور باید موفقیت چشمگیر فیلم It را توضیح داد؟ یکی از موفقترین فیلمهای ترسناک در همه زمانها که ۷۰۰ میلیون دلار در سراسر دنیا درآمد داشته! کتاب قطورِ ۱۱۰۰ صفحهای، پرفروشترین کتاب استیفن کینگ و سریال کوتاه تلویزیونی سال ۱۹۹۰ کمک کردند که دلقک قاتلی که تغییر شکل میدهد به یک شبحِ تاثیرگذار و حتی گاهی فرهنگی ارتقا داده شود. اما این تصمیم که زمانهای این داستان را به دو قطعه بزرگ تقسیم کنند هم بیتاثیر نبوده. اندی موسکیتی آرژانتینی، قطاری از شوکهای کوتاه و گیجکننده خوشساختی را در برابر پسزمینه تحریکآمیز دهه هشتادیِ آن تحویل داده است. حالا تنها کاری که باید بکند، تکرار همین ترفند بدون محدودیتهای Stranger Things، برای It-Chapter Two است.
۷. ۱۴۰۸ (۲۰۰۷)
در این داستان که در اصل یک داستان کوتاه صوتی از استیفن کینگ است، جان کیوزک نقش یک داستاننویس شکستخورده را بازی میکند که حالا مشغول به از بین بردن اتفاقات ماورای طبیعیای است که در هتلهای تسخیرشده توسط ارواح اتفاق میافتد. وقتی با یک کارت پستال مرموز به سمت یک هتل بزرگ و قدیمی نیویورک کشیده میشود، او علیرغم هشدارهای شدید مدیر خوش تیپ (ساموئل ال جکسون)، اصرار میکند تا در اتاق منحوس ۱۴۰۸ اقامت گزیند. این که کیوزکِ همهچیزدان گرفتار و از کنترل خارج شود که از واضحات است. چیزی که جلب نظر میکند شکوه بصری است به گونهای که فقط میتوان در خواب دید، شکوهی که آرام آرام یک اتاق معمولی را به یک آخرالزمان خیالی تبدیل میکند.
۶. Stand By Me (۱۹۸۶)
«آیا شما بچهها میخواهید یک جسد مرده را ببینید؟» رمان استیفن کینگ که در مورد یک باند جوان است که تلاش میکنند در تعطیلات با دنبال کردنِ یک ماجرای مشکوک زمان را بکشند، در نهایت توسط رابر راینر کارگردانی شد. سازنده The Spinal Tap با انتخاب چهرههای تازه از جمله River Phoenix، توانسته است که در این فیلم اجراهای موفقی را رقم بزند. علیرغم انحراف منجر به استفراغهای دسته جمعی، در این فیلم در حدی احساس و گرما وجود دارد که به کعبهای برای تمام قصههای شهر کوچک و تابستان آرام آن تبدیل شده است. با وجود این که راینر این فیلم را در ۹۰ دقیقه جمع و جور میکند، باز هم این حس که چیزی غیر قابل توصیف، خیلی زودتر از موعد تمام شده است، القا نمیشود.
۵. Misery (۱۹۹۰)
وقت انتقاد: راینر در این تریلر تلاشی ناامیدکننده در اقتباس از استیفن کینگ کرده است. جیمز کان، نویسندهی زخم و زیلیای است که بعد از به هوش آمدن پس از یک تصادف اتومبیل در برف، متوجه میشود که پرستارش (با بازی کتی بیتز) که از هواداران پر و پا قرص او است، بر خلاف ظاهری پر شر و شور، دیدی منفی نسبت به کشتن شخصیتِ مورد علاقهاش دارد. جدال تنگاتنگی بین خواستهها وجود دارد که با یک صحنه معروف جراحی همراه میشود. بیتز به حق برنده اسکار شد اما کان که در زمینه خودش توانمندترین فرد در هالیوود است نیز خوب ظاهر شد.
۴. The Shawshank Redemption (۱۹۹۴)
قصه اصلی کینگ در مورد شخص بانکداری که ظاهرا رفتاری خوش دارد و در سال ۱۹۴۸ به علت کشتن دو نفر در زندان افتاده، همهاش در مورد بازی کردنی در یک بازی طولانی بود. پس به نظر متناسب میرسد که برای دارابونت، حدود یک دهه وقت گرفت تا اقتباس مورد قبولش (فیلمبرداریشده توسط راجر دیکنز) رتبههای imdb را آرام آرام بالا بیاید و به بهترین فیلم همه زمانها برسد. بدرفتاریهایی که اندی دافرزنی (تیم رابینز) در زندان شائوشنک برای بیش از دو دهه متحمل میشود، همه به نظر بسیار واقعی و قابل درک میآیند، اما همانها پیروزیهایش را نیز شیرینتر میکنند.
۳. The Shining (۱۹۸۰)
اقتباس قوی و ترسناک استنلی کوبریک از رمان سوم استیفن کینگ به معنای واقعی کلمه یک فیلم فرقهای است: درباره این فیلم، مستند سال ۲۰۱۲ «Room 237» به طرفداران و نظریهپردازانی که درباره طراحی تولید دقیق The Shining حرفها میزدند، برای نیل به سرنخهایی در درک حقیقت واقعی این اثر تلاش کرده است. این فیلم مطمئنا در میان فیلمهای معطوف به کشتار، سرآمد و به لطف عملکرد وحشیانه جک نیکلسون، مسیری را در آگاهی جمعی ما ایجاد کرده است. برای سالیان طولانی کینگ ظاهرا از این فیلم بیزار بود، اما اخیرا استنلی را بخشیده است: رمانش در سال ۲۰۱۳ به نام Doctor Sleep در ادامه هر دو رمان سال ۱۹۷۷ و نسخه کوبریک است که فیلمش برای هالووین به سینماها آمد.
۲. Carrie (۱۹۷۶)
وقت زیادی برای هالیوود نبرد تا متوجه شود که استیفن کینگ در موضوع فیلمهای ترسناک، همچون کشف زمینهای نفتخیز جدید و بکر است: اولین داستانی که منتشر شد در عرض دو سال روی پرده سینما بود. برایان دیپالما داستان وحشتناک قلدریها، غضب و غیظهای روانی دوران دبیرستان را تبدیل به یک فیلم هیجانانگیز کرد که در آن نانسی الن دختری خبیث بود و صبورانه نقشه انتقام غیرفراخوری را برای سیسی سپاسکِ ترسو، تنها و خجالتی میکشد. علیرغم بازسازی این فیلم در سال ۲۰۱۳ فیلم خونآلود دیپالما همچنان نسخه اصلی و مهمتر باقی مانده است.
۱. The Dead Zone (۱۹۸۳)
وقتی جانی اسمیت، مردی معمولی و دوستداشتنی (با بازی کریستوفن واکن) از کما بیرون میآید، همه دنیا از جمله عشق زندگیش، رفتهاند دنبال زندگی خودشان؛ و تنها چیزی که برای او باقی مانده مدل موی پریشان و تواناییاش در پیشبینی آینده از طریق لمس کردن است. سپس ملاقاتی با یک سیاستمدار مردم فریب (مارتین شین با بازیای کاملا متفاوت در مقایسه با نقش او در The West Wing)، مغز جانی اسمیت را با کابوسی از چشمانداز رییس جمهور آینده پر میکند و او تلاش زیادی دارد تا از وقوع یک جنگ هستهای پیشگیری کند. این فیلم ترسناک از دیوید کراننبرگ که پیرامون اجرای مشتاقانه واکن ساخته شده فیلمی با حوصله و نادیده گرفته شده است (علیرغم شهرتی که بدست آورده) و دلگرمیای غافلگیرکننده دارد که همزمان نیز یک آزمون همیشگی در مورد این پرسش قدیمی باقی میگذارد که: «اگر تو بودی هیتلر رو در نوزادی میکشتی؟»
نویسنده: Graeme Virtue
منیبع: The Guardian
مترجم: طناز مستقیمی