نوشتن از نهانترین و ترسناکترین هیولای وجودی یک انسان کاری بس دشوار است کاری که با بازگشایی زخمهای بسیار در روح، روان و جسم دیگری نیز همراه است. نوشتن از پیچیدهترین و تلخترین رویداد روحی روانی که میتوان با آن سالهای بسیار با انکار و یا جعل تاریخی خاطرات، که طبق آرا روانشناسان خیلی ناخواآگاه توسط خود فرد، انجام میگیرد کاری بس دشوار است. کاری که ساختار روان آدمی با بازسازی خاطرات به شکل یک مکانیزم دفاعی جهت جلوگیری از فروپاشی روانی انجام میدهد که در این مکانیزم دستیابی به اصل رویدادها که در لایههای زیرین روان آدمی دفن، پنهان و یا دستکاری شده دشوارتر نیز هست. نوشتن از تجاوز به معنای خود کلمه یعنی تجاوز و دست درازی به درونیترین لایههای تاریک ما است. ما یعنی گونهی نوع انسان که علی رغم عبور و گذار از سالها زیست در تمدن و شهر و ساخت نظامهای اخلاقی، همچنان قابل بازگشت به بدویتی درندهخو و بیاخلاق است. تجاوز یعنی ورود به حریم تن یا روان یک انسان دیگر علی رغم خواست دیگری و باید گفت تجاوز یعنی غبضه کردن تمام قوای وجودی یک انسان در جایگاه قربانی به معنای تسلیمپذیری بیچون و چرا و به خاک کشیدن هستی دیگر برای ارضای میل قدرت و تداوم هیولای بودن متجاوز است. در آمار جهانی این طور روایت شده که ۳۵ درصد از ما به ویژه زنها و کودکان مورد آزار جنسی واقع شدهاند اما برای من این آمار باورپذیر نیست چرا که پس زدن و عدم پذیرش رخدادی بدین سان تلخ برای فرافکنی و استحالهی روان امری اجتنابناپذیر است و عموم مردم از بازگویی آن ولو در امنترین جوامع نیز ممکن است خودداری کنند. در این زمینه باید توجه داشت که کلمه تجاوز در اینجا، ریشه raptio در زبان لاتین گرفته شده که بیشتر به معنای ربودن است و از آن، به جای معنای متداول امروزی کلمه تجاوز که به مفهوم تعرض جنسی است، استفاده شده.
در واقع این ربودن یعنی به چنگ آوردن و دزدی آزادی دیگری که اگر در ساحات زندگی و روزمرهی زیست انسانها بیشتر دقت کنیم؛ این تجاوز بارها برای هر یک از ما اتفاق افتاده چرا که میل به عماله کردن قدرت خود به کسی دیگر فقط بدنی نیست بلکه رویکردهایی بسیار روانشناسانه نیز در این امر دخیل هستند بیاید با هم به تابلوی تجاوز به لوکرسیا نگاهی بیاندازیم. سکتوس تارکیونوس پسر پادشاهی رومی به دختر یکی از شخصیتهای سیاسی روم به نام لوکرسیا تجاوز میکند. لوکرسیا که متاهل بود در پی این اتفاق و ناراحتی زیاد دست به خودکشی میزند و این خودکشی موجب غلیان احساست عمومی مردم شده و منجر به شورش میشود. شورشی که در واقع سلطنت را حذف میکند و به جای آن دموکراسی بنا میشود. تجاوز به لوکرسیا عنوان شعری روایی از شکسپیر نیز هست. این اثر نقاشی که اثر تیتان، هنرمند ایتالیایی قرن پانزدهم است به مهمترین تجاوز تاریخ معروف است. مهم بودن این اثر هنری از آن جهت است که این تجاوز، مردم روم را به شدت تحت تاثیر قرار داد و باعث اعتراضاتی شد که در پی آن سلطنت حذف و حکومت دموکراتیک روم به وجود آمد.
در این تصویر هنوز تجاوزی صورت نگرفته است. شاهزاده فقط زانویی برهنه دارد و اندام زن پوشانده شده است. وضعیت مرد نشاندهنده تسلط کامل او است و قرار گرفتن زانوانش در میان پاهای زن به این معناست که قصد تجاوز دارد.
وحشت، رنگ پریدگی، حالت صورت و لبها کاملا نشان میدهد که او واقعا ترسیده است و توانایی دفاع از خود را ندارد. جواهرات او نشان دهنده ثروتمند بودن او است.
نویسندگان کاتولیک سعی داشتند نشان دهند که لوکرسیا خودش را در موقعیتی قرار داده است که به او تجاوز شود اما نقاش در این چهره نشان میدهد که مخالف نظر آنهاست.
این تصویر مهمترین قسمت این نقاشی است. مردی که از پس پرده در حال تماشای صحنه است. این مرد میتواند نمایانگر سمبلی باشد. سمبل مردمانی پست که در مقابل تجاوز و زورگویی حتی در برابر چشمانشان سکوت میکنند.
بیایید با هم به اثر هنری دیگری نگاهی بیاندازیم؛ داخلی یا فضای (فرانسوی: Intérieur) یا تجاوز (Le Viol) نقاشی ادگار دگا است که بین سالهای ۱۸۶۸ تا ۱۸۶۹ کشیده شده و رمزآلودترین اثر او به شمار میرود. نقاشی مواجهه یک مردِ ایستاده در آستانه اتاق را با زنی نیمهبرهنه در روشنایی کم فروغ چراغ به تصویر میکشد. به دلیل صحنه با پرداختی تئاتری و کیفیت ابهام آمیزِ نقاشی و نیز خوانده شدنش به دو نام متفاوت که بر ابهاماتِ آن افزوده، کارشناسان همواره در پی سرچشمه الهام این اثر در منابع ادبی بودهاند و با وجود گمانهزنیها هیچ توصیفی در آثار ادبی تطابق کامل با این صحنه نداشته است.
سایهی کشیده بر روی دیوار حس فاتحانهی قدرت نرینه در قبال زنی که پشت به وقوع حادثه گویی درصدد پنهان کردن گناه ناکردهی خود باشد و حس گناه همواره به دلیل اخلاقیات دینی، احساسی اشتباه است که قربانی هموراه پس از عمل تجاوز در هر سن یا جایگاهی با آن مواجه خواهد شد، در این نقاشی به چشم می آید. نور موربی که بر تصویر گلهای جاندار و شاداب کاغذ دیواری که فضای پس زمینه را بیش از حد و شاید کمی افراطی، روشنتر و شادابتر نشان میدهد با رد نگاه به زیر افتاده مرد که همزمان حس پشیمانی با غروری کاذب و سایهی سیاه او که بیش از اندازه بر روی زمین کشیده شده و مرد را در تاریکی بیشتری فرو برده است را به رخ میکشد. در نگاه و حالت نشستهی معصومانهی زن پیام نانوشتهی دیگری نیز رد و بدل میشود که ما به عنوان تماشاچی میتوانیم گمانهزنیهایی در این پیامها داشته باشیم که واضحترینش تسلط و چیرگی قدرت بدنی مرد بر قربانی است. مرد بر تنها در رودی این اتاق طوری ایستاده است که انگار مسیر خروج و یا بهتر بگوییم راه فرار را نیز مسدود کرده و این فضا با تمام رازآلودگیاش حس اسارت و زندان را نیز القا میکند.
از آنجا که دگا نقاش سبک واقعگرایی است، داستانها و نظریههای زیادی درباره منع الهام این اثر وجود دارد؛ در دورهایی که این نقاشی خلق شد، دگا به داستانهای تاریخی علاقه بسیاری داشت، از این رو تعدادی از نظریهپردازان رمانهایی را به عنوان منبع الهام او معرفی کردند. اما هیچ یک از آنها به اندازه نظریه تئودور رِف (Theodore Reff)، نظریهپرداز تاریخی هنر که در سال ۱۹۷۶، رمان ترزا راکین نوشته اِمیل زولا را به عنوان منبع الهام دگا برای این نقاشی معرفی میکند، مقبولیت جهانی پیدا نکرد.
با وجود تمام نشانههای بصری که در تصویر قرار دارد و ذهن مخاطب را به موضوعات متفاوت از جمله تجاوز، گناه، قتل و یا حس اضطراب و نگرانی هدایت میکند، و نظریات مختلفی که تا کنون درباره این اثر ارائه شده، گویی دگا قصد داشته که در پس اعتقادش به روایت واقعگرایانه، با توانایی خود در صحنهپردازی خاص و متفاوتش، معمایی را طرح کند تا ذهن و احساس مخاطب را با آن به چالش در آورد و در نهایت بدون وجود پاسخی قطعی برای معمایش، به هر شخص این اجازه را بدهد که برداشتی متفاوت و کاملا شخصی از دیگری داشته باشد.
کمی جلوتر که بیاییم با پیشرفت علم و تکنولوژی که بر تمام ساحات زیست انسان سایه افکنده است از جمله هنر، می توان نمونههای عیانتری جهت واکاوی امر تجاوز در آثار هنری پرداخت.
این هنرمند که خود تجربه تعرض جنسی را پشت سر گذاشت و در یادداشتهایش به ترسی که همواره از تکرار این اتفاق داشت اشاره کرده، نقشهای از لس آنجلس را بر دیوار یک گالری به مدت یک هفته نصب کرد و به ازای هر تجاوز که به پلیس گزارش شده بود روی محلی که تجاوز در آن صورت گرفته بود، مهر زد. اما چرا باید از تجاوز در یک گالری حرف زد. بنابراین نقشه دوم از این پروژه در سالن عمومی یک مرکز خرید در لس آنجلس نصب شد و هر روز بر اساس گزارش محرمانه پایگاه مرکزی پلیس این شهر تجاوزهای روزانه روی نقشه مهر شدند. این هنرمند به ازای هر تجاوز اعلام شده، علامتی نیز برای تعرضهایی که گزارش نشده بود با مهر کمرنگتر مشخص کرد و نقشه آخر در کنار یکی از مراکز حمایت از زنان آسیب دیده نصب شد.
در اینجاست که نقش اجتماعی و پیوند ناگسستنی آن با زیست شخصی یک هنرمند به شکل یک ابزار کاربردی جهت رفع آسیبها و زخمها و یا حتی فراتر از آن به شکل مانیفستی برای توجه و تمرکز انسانها و در نهایت تغییر اموری که در انبار روان انسانها انباشت شده میپردازد و حتی در جاهایی دیده شده که چگونه آثار هنری منجر به تغییر قوانین و حد و حدود پذیرفته شده و بدیهی در زندگی ما ختم شده است. شاید در وهلهی اول هر هنرمند جهت پالایش رنجهای وجودی و شخصی خود دست به خلق آثارش بزند اما در ادامه به واسطهی اتصال روح اثر با مخاطبین نقش هنر به جایگاهی فراتر رفته و منجر به تحولات اساسی میشود.
در هر حال در جهان امروز همچنان شکافها و تمایزات وجود خواهد داشت و حجابهای بسیاری نیز در جهت جلوگیری، از عقدهگشایی روانی ما انسانها و زخمها ممکن است همچنان برقرار باشد و اخلاق در آن دم که آدمی به خوی حیوانی خود نزدیک می شود هیچ نقش میانجیگری نخواهد داشت. اینجا فقط میتوان با بیان و تشریح آزادانهی آسیبهای روحی در هنر یا هر گونهی دیگری از بیان شاید بتوان کم کم به جهان آرمانی که خشونت و دریدگی در آن مجال کمتری جهت بروز دارد نزدیک شویم. و هنرمندان امروزی به واسطهی پیوستشان به امور اجتماعی و روانشناختی همواره طلایهداران و سخنگویان نخست این مسیر خواهند بود.
جالب وتاثی گذار بود. ممنونم.
رسا و شیواست قلمت. مراقبت کن