برای کن لوچ، وجدان بیدار سینما

“اگر کارگر باشی هفت روز هفته از آسمان برایت سنگ می‌بارد.” این جمله را در فیلم «بارش سنگ‌ها»‌ی کن لوچ از زبان جیمی، پدر زنِ باب، شخصیت اصلی فیلم می‌شنویم که درونمایه و جوهر اصلی فیلم‌های کن لوچ است. کن لوچ، یکی از مهم ترین نمایندگان رئالیسم انتقادی در سینمای بریتانیاست. جنبشی سینمایی که از دهه شصت به وجود آمد و ریشه در سنت سینمای آزاد بریتانیا و مستندسازی غنی بریتانیایی و جنبش‌های سینمایی رئالیستی کشورهای دیگر مثل نئورئالیسم ایتالیا و رئالیسم شاعرانه فرانسوی دارد. لوچ در فیلم‌هایش با رویکردی رئالیستی، بی عدالتی‌ها و کمبودهای نظام سرمایه داری و محرومیت‌ها و فشارهایی را که طبقه کارگر بریتانیا تحمل می‌کند تصویر کرده و فیلم‌های او بیانگر روح شکننده، آسیب پذیر و در عین حال سرکش و مقاوم محرومان و فرودستان اجتماعی است که که در حال له شدن زیر چرخ دنده‌های نظام سرمایه داری‌اند.

کن لوچ بدون شک از نظر سیاسی؛ رادیکال ترین فیلمساز سینمای امروز بریتانیا محسوب می‌شود. او از دهه شصت تا کنون  به‌رغم سانسور، محدودیت‌ها و فشارهای مالی و اقتصادی، فیلم ساخته و فیلم‌هایش به دلیل نگاه انسانی و غمخوارانه اش به طبقه کارگر بریتانیا و مشکلات و مبارزات آنها در دل نظام سرمایه داری مورد توجه بوده‌اند. بی‌عدالتی، فقر، بخشش و معنویت، تم‌هایی انسانی و جهانی‌اند که در فیلم‌های کن لوچ بازتاب یافته‌اند. فیلم‌های او به سان آینه‌ای است در برابر زمانه ما و تضادها، تنش‌ها و بحران‌های درونی جامعه را منعکس می‌کنند. این فیلم‌ها؛ اصولا شخصیت محورند. شخصیت های لوچ، مردان و زنانی مستقل، متکی به نفس، با اراده، ستیزه جو و سازش‌ناپذیرند که در مقابل زور و ستم سر خم نمی‌کنند و همانند دنیل بلیک در فیلم «اینجانب دنیل بلیک»، اجازه نمی‌دهند غرورشان پایمال شود. پروتاگونیست فیلم‌های او عموماً فردی از طبقه کارگر بریتانیاست که در تضاد و کشمکش با نظام حاکم قرار دارد. لوچ در فیلم‌هایش بر شکاف‌های طبقاتی و از بین رفتن هویت فردی در جامعه ای که همه چیز تحت تاثیر فرهنگ مصرفی به شکل واحدی درآمده تاکید می‌کند. اگر کسی قصد مطالعه جامعه امروز بریتانیا را داشته باشد، قطعا فیلم‌های کن لوچ، سند و منبع ارزشمندی برای این نوع مطالعات به شمار می‌روند چرا که  تصویر واقع گرایانه و دقیقی از جامعه و تضادهای درونی آن به نمایش می گذارند. فیلم‌های کن لوچ بیانگر انتقال از جمع‌گرایی دوران جنگ به فردگرایی دهه‌های پس از جنگ است. او نشان می‌دهد که همه شعارها و وعده‌های احزاب و دولت‌های حاکم بر بریتانیا (چه حزب کارگر و چه حزب محافظه کار) برای تامین رفاه عمومی، صرفاً ابزاری تبلیغاتی و پوچ بوده و سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی آنها تنها موجب عمیق‌تر شدن شکاف‌های طبقاتی و فشارهای بیشتر بر طبقه کارگر و اقشار کم درآمد جامعه شده است. در فیلم‌های لوچ می‌بینیم که چگونه سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی دولت تاچر در دهه هشتاد، باعث تکه تکه شدن زندگی اجتماعی و خانوادگی و بحران اجتماعی و فرهنگی شده است. لوچ در فیلم‌های خود یک موقعیت فردی را به موقعیتی اجتماعی تبدیل کرده و به کل جامعه بسط می‌دهد. جو (با بازی درخشان پیتر مولن) در فیلم « نام من جو است» می‌گوید: “ما راه نجاتی نداریم” و زن باب در فیلم «بارش سنگ‌ها» می‌گوید: “من باید در این آپارتمان بمیرم.”

فیلمبرداری در مکان‌های واقعی و مناطق فقیر کارگری، میزانسن‌های رئالیستی، استفاده از نابازیگر یا بازیگران ناشناس که با لهجه‌های بومی (یورکشیری، ولزی یا اسکاتیش) حرف می‌زنند، جوانان بیکار، بی‌انگیزه و تحقیر شده که دچار بحران‌های روحی و روانی‌اند و اغلب اوقاتشان را به میخوارگی و بدمستی در بارها و میکده‌ها می‌گذرانند و بداهه‌پردازی از ویژگی‌های سینمای کن لوچ است. شیوه بداهه پردازی کن لوچ به این گونه است که او چند صحنه از فیلمنامه را که حاوی حرکت‌ها و دیالوگ‌های اصلی است در اختیار بازیگرانش قرار می‌دهد و پس از ایجاد موقعیت برای آنها، از آنها می‌خواهد که با ابتکار و خلاقیت خود این موقعیت را پیش برده و بر اساس تجربه‌های فردی و شخصی خود آن را زنده‌تر، پویاتر، ملموس‌تر و واقعی‌تر سازند. به همین دلیل است که ما روابط انسانی را در فیلم های لوچ، تا این حد زنده، عمیق و باورپذیر احساس می‌کنیم. درواقع، در سبک فیلمسازی لوچ، بازیگران محدود به چارچوب‌ها و قالب‌های تنگ از پیش تعیین شده نیستند و از تجربه‌ها، عواطف و باورهای شخصی خود و واکنش‌های آنی و طبیعی خود در لحظه، برای ساختن شخصیت و تکمیل ویژگی‌های فردی او استفاده می‌کنند. اما لوچ به عنوان کارگردان، اگرچه به بازیگران اجازه می‌دهد تا بداهه‌پردازی کنند اما در نهایت هنگام تدوین، بسیاری از حرکت‌ها و دیالوگ‌های اضافی را دور ریخته و آن چیزهایی را نگه می‌دارد که باعث تقویت درام او می‌شوند. به این ترتیب، دیالوگ‌ها از حالت خشک و رسمی خود درآمده و شکل رئالیستی تر و باورپذیرتری به خود می‌گیرند.

یکی از ویژگی‌های سینمای کن لوچ این است که او همیشه با فیلمنامه نویس ثابتی کار کرده است. در یک دوره با کمک جیم آلن، فیلم‌های مهمی چون شعله بزرگ، روزهای امید، بارش سنگ‌ها و سرزمین و آزادی را ساخت و اکنون چند سال است که با پل لاورتی، فیلمنامه‌نویس اسکاتلندی کار می کند که حاصل آن فیلم هایی چون «نام من جو است»، «نان و گل‌های سرخ»، «یک بوسه عاشقانه»، «بلیت» (فیلمی اپیزودیک که کن لوچ آن را همراه عباس کیارستمی و ارمانو اولمی ساخته)، «بادی که خوشه‌های جو را لرزاند»، «تالار رقص جیمی»، «من دنیل بلیک» و «آمدیم نبودید» بوده است.

کن لوچ

شاید برخی رویکرد مارکسیستی و نگاه چپ‌گرایانه و بینش طبقاتی کن لوچ را نپسندند و به همین دلیل فیلم‌های او را یک بعدی و جهت دار ارزیابی کنند اما ویژگی لوچ در این است که تنها به وجه اقتصادی و طبقاتی زندگی شخصیت‌هایش توجه ندارد و تصویری یک بعدی و کلیشه‌ای از کارگران و اقشار محروم جامعه بریتانیا ارائه نمی‌کند بلکه به لایه‌های پیچیده و متفاوت شخصیت آنها توجه کرده و آنها را با تمام ضعف‌ها و قدرت‌ها و خصوصیات اخلاقی و انسانی‌شان ترسیم می‌کند. از طرف دیگر؛ با اینکه فیلم‌های کن لوچ با موضوع های حساس عاطفی و انسانی سر و کار دارند، اما او اجازه نمی دهد که فیلمش به سمت ملودرام های آبکی و سانتیمانتال حرکت کند. او عواطف سطحی و همدردی کاذب تماشاگران را گدایی نمی کند بلکه تماشاگرانش را به فکر و چاره جویی وا می دارد. برخی منتقدان فیلم های اخیر لوچ را کمی بدبینانه و سیاه ارزیابی کرده و آن را نشانه شکست ایده ها و ارمان های سیاسی و سوسیالیستی لوچ دانسته و معتقدند که پایان های تلخ و یاس اور فیلم های او هیچ امیدی را برای تغییر وضعیت اجتماعی وعده نمی دهد. در حالی که فیلم های لوچ، از نظر سیاسی و اجتماعی بسیار تاثیرگذار بوده و باعث تغییرات مهمی در جامعه بریتانیا شده اند. به عنوان نمونه فیلم «کتی به خانه برگرد» که درباره زندگی یک زوج جوان بی خانمان است آنقدر تکان دهنده و تاثیرگذار بود بود که دولت بریتانیا را به تغییر سیاست هایش در زمینه تامین مسکن برای اقشار محروم و کم درآمد کرد. برخلاف دیدگاه این منتقدان، کن لوچ به رغم دیدگاه‌های بدبینانه سیاسی‌اش، فیلمسازی خوشبین و امیدوار است و در فیلم‌هایش همیشه امید به تغییر را به نمایش می‌گذارد. شخصیت محوری فیلم‌های کن لوچ عموماً فردی ایده آلیست و معترض به سیستم است که در نهایت قربانی ایده‌آلیسم و اعتراض خود می‌شود. با این حال آنها اگرچه شکست می‌خورند اما از ایده‌آل‌ها و آرمان‌های خود دست برنمی دارند.

کن لوچ تا کنون دو بار نخل طلای فستیوال فیلم کن را دریافت کرد؛ یک بار به خاطر فیلم «بادی که خوشه‌های جو را لرزاند» و بار دیگر در سال ۲۰۱۶ برای فیلم «اینجانب دانیل بلیک» که مثل بیشتر آثار کن لوچ، درباره مصائب زندگی طبقه کارگر است و زندگی تراژیک کارگری میانسال به نام دانیل بلیک را روایت می کند که کارش را از دست داده و برای بقا مبارزه می کند. لوچ، در سخنرانی تند و تکان دهنده‌اش بعد از دریافت جایزه نخل طلای کن برای «اینجانب دنیل بلیک» در مورد وضعیت امروز جهان گفت: “جهانی که در آن زندگی می کنیم جهانی خطرناک و حریص است. نئولیبرالیسم برای ما فاجعه جدیدی آفریده. امروز میلیون‌ها انسان از یونان گرفته تا پرتغال و اسپانیا از بیکاری و فقر رنج می برند.”

به گفته کن لوچ،سینما، سنت‌های زیادی دارد و سینمای شایسته، سینمایی است که گرایش مردم علیه قدرت و سرمایه را نمایندگی می‌کند و همین سنت است که ما را زنده نگاه می‌دارد. کن لوچ همچنین گفت: “در دورانی که ناامیدی و یاس جهان را فرا می‌گیرد، ما باید با فیلم هایمان پیام امید بدهیم و خلق جهانی دیگر یک ضرورت است.”

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
پرویز جاهد
پرویز جاهد
منتقد سینما، فیلمساز، تحلیل‌گر فیلم

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights