قربانی اسحاق برای رضایتِ یهوه از مشهورترین داستانهای تورات است که تا کنون مطالب و تفاسیر فراوانی بر آن نوشته شده است. این داستان بعدها در اسلام نیز جلوه ویژهای پیدا کرد به طوری که بزرگترینِ عید اسلامی را به خود اختصاص داد. تفاوتهای صوری و محتواییِ این داستان در تورات و قرآن، چنان چه در باب آن بسیار سخن گفتهاند، هرگز نتوانست اصل داستان که قربانی کردنِ امیالِ انسانی در برابر خداوند بود را تحت تأثیر قرار دهد. آیین یهود، مهمترین مباحث و اساس خود را از قربانی کردن گرفته است. این قربانی عموما ذبح گوسفند و سوزاندن آن در محراب یا قربانگاهِ مخصوص یهوه بود که جزییاتِ متغیرِ فراوانی داشته است. بسیاری از دانشمندانی که در حوزه کتاب مقدس پژوهش نمودهاند، قربانی را رسمی وارداتی از کنعانیان میدانند. علاوه بر بررسیهای تاریخی یا اسطورهایِ این پدیده، نگاهِ برخی پژوهشگران و تحلیلگران نیز معطوف به ماهیت قربانی در کتاب مقدس و ذهنیت ابراهیم توراتی برای انجام چنین عملی بوده است. اینکه این رسم از چه زمانی به وجود آمده و جزییات آن چیست و یا برداشت تحلیلگران از عمل قربانی به چه صورت است، ارتباطی با اصل موضوع نگارنده ندارد. بحث ما در اینجا بر سر این موضوع است که آیا ابراهیم در حین ذبحِ اسحاق به فرمانِ یهوه، مومنی بوده که ایمانش باعث شده بود تا علایق انسانی را برای رضایت یهوه زیر پا گذارد، یا شخصِ آگاهی بوده با علم به اینکه یهوه هرگز اجازه قربانی فرزندش را به وی نخواهد داد؟
شعائر [قربانی] به طور یقین متعلق به دین پرستش یهوه نبوده است و تا قبل از تبعید به صورت دستور نوشته و تثبیت شده، در تورات هم وجود نداشته است وگرنه چگونه ممکن بود همه انبیای مهم یهوه به این صراحت آنها را نفی کنند. این نبیها متعلق به زمانی هستند که هنوز تورات با ترتیب کنونی تنظیم نشده بود. قبل از تبعید، اسرائیلیان این شرایع را به صورت سنتهای موروثی انجام میدادهاند همانگونه که قربانیِ نخستزاده را عمل میکردند… پس از تبعید تعدیل شد و بهخصوص قربانی انسان حذف گردید (تحقیقی در دین یهود، ص۳۰۶-۳۰۷). در جایجای تورات به مناسبتهای بسیار قربانی فرزندان نکوهش شده است که البته برخی از آن متون متاخر هستند. اما در هر صورت این موضوع که پیش از تورات و یا در ملل و اساطیر دیگر چنین رسمی وجود داشته است یا خیر و یا اینکه عمومیت و جزییات و قوانین آن تا چه حد بوده است، چندان اهمیتی در داستان ابراهیم توراتی و اسحاق ندارد. آنچه مسلم است و در ادامه خواهد آمد، این موضوع است که ابراهیم میدانست که قربانیِ فرزندش کاملا نمادین و صوری خواهد بود.
اگر قرار بر انجام قربانیِ فرزندِ نخست باشد که گویا در میان بنیاسرائیل وجود داشته، ابراهیم باید فرزندِ اول خود یعنی اسماعیل را قربانی کند. امّا این رسمِ قربانیِ نخستزادگان بعدها در کتاب خروج ظاهر میشود که آن نیز شرط معاملهای بود که یهوه با اسرائیلیان کرده است. «آنگاه که یهوه تو را آنچنان که از برای تو و پدرانت سوگند یاد کرده است، به سرزمین کنعانیان درآورَد و آن را بر تو دهد، هر مولودِ نخست را که از بطن مادر برون شود و زادهی نخستِ حیواناتی را که به تو تعلق دارند، بر یهوه واگذار». یهوه در جایی دیگر از داستان موسی و خروجش از مصر میگوید: «میان اسرائیلیان هر نخستزاده را که نوبر بطن مادر باشد، از برایم تقدیس کن. انسان یا حیوان از آنِ من است.» (سفر خروج، بند ۱۳)
ابراهیم در برابر اوامری که یهوه قرار بود بر مبنای آن جانِ انسانها را بگیرد، سکوت نمیکرد، مانند قصدی که یهوه برای قتل اهل سدوم میکند و ابراهیم با ایجاد پرسش قصد دارد تا جان عدهای از شهروندان را نجات دهد. اما در برابر اوامر دیگر استقامت و پرسش و پاسخی نداشت، مانند دستورِ ختنه کردن تمام مردانِ قوم.
ایمانِ مذهبی ابراهیم نسبت به یهوه رفته رفته به نوعی اطمینانِ قطعی تمام عیار بدل شده بود. این اطمینان در داستان طرد هاجر و اسماعیل نیز خود را به روشنی نشان میدهد. زمانی که ساره از ابراهیم میخواهد تا هاجر و اسماعیل را از خانه بیرون کند، ابراهیم دچار آشفتگی میشود زیرا موضوعِ طرد فرزندش در میان بود. اما زمانی که یهوه با اطمینان ابراهیم را میگوید که به سخن ساره عمل نما و هاجر و اسماعیل را با مشک آبی از خانه بیرون کن، چون از اسماعیل، ملّتی خواهم ساخت، ابراهیم به «اطمینانِ» یهوه باور دارد و بیدرنگ این کار را انجام میدهد.
پذیرشِ بیچون و چرای فرمانِ یهوه مبنی بر ذبحِ اسحاق خالی از ایراد نیست. یهوه به ابراهیم میگوید اسحاق را برگیر و به سرزمین موریا برو و در آنجا او را قربانی کن. ابراهیم توراتی بدون لحظهای درنگ و چون و چرا میپذیرد و زودهنگام برمیخیزد و با دو تن از خادمانش و به همراه اسحاق به محل مورد نظر رهسپار میشود. زمانی که به مقصد میرسند و راهی قربانگاه میشوند، اسحاق به ابراهیم میگوید: «اینک آتش و هیزم، لیک بره از برای قربانی سوختنی کجا است؟». ابراهیم با اطمینان از اینکه یهوه اجازه قتل فرزند را نخواهد داد و با اطمینان به اینکه حتما قربانیِ جایگزین از راه خواهد رسید، به اسحاق میگوید: «پسرم، خدا بره از برای قربانی سوختنی مهیا خواهد ساخت». (سفر پیدایش /۲۲)
ابراهیم به خانواده و فرزندانش دلبستگی داشت که این دلبستگی را قبلا در لحظه طرد اسماعیل و بعدا در سوگ ساره به روشنی نشان میدهد. همین دلبستگی باعث میشد تا در صورت عدم اطمینان از یهوه، با او چانه بزند و نگذارد فرزندش کشته شود. اما میبینیم که این ایمانِ مذهبی و دلبستگیهای آسمانی و شاید بتوان گفت، ترس از یهوه نیست که اسحاق را به قربانگاه میکشاند، بلکه آن چیزی است که باید نام آن را اطمینانِ خاطر نهاد. رابطه انسانگونهی ابراهیم توراتی و یهوه (چنانکه در کتاب مقدس بارها به شکل انسان با یکدیگر گفتگو میکنند)، باعث میشود تا مسئله ایمان که امری آسمانی و مقدس است، تبدیل به مفهوم اطمینان که امری زمینی و انسانی است شود.
این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.
من فکر میکنم خواست قربانی کردن اسماعیل نوعی آزمون بود. پیامبر خدا مبایست تمام و کمال روح و جان و جسمش در خدمت خدایش باشد. حال آنکه ابراهیم نبی (ع) به فرزند دلبستگی داشت. پس خداوند فرمان داد تا این دلبستگی از نبیاش دور شود. چرا پیامبران مقام والایی دارند؟ چون تماما از آن دیگران هستند نه خودشان و آن دیگران جز خدایی نیست که نبیاش را تربیت میکند تا الگویی باشد از برای آدمیان. این آزمون دلبستگی ابراهیم نبی (ع) را از او گرفت.