نگاهی تحلیلی به نوولای آرایش دشمن نوشته‌ی املی نوتومب

در این یادداشت کوتاه قصد بر این است که نگاهی بسیار اجمالی داشته باشیم به نوولای آرایش دشمن، نوشته‌ی املی نوتومب. از نوولای آرایش دشمن، با عنوان فرانسوی Cosmétique de l’ennemi دو ترجمه به فارسی وجود دارد. یکی را زیور ایزدپناه با نشر قطره، و دیگری را مارال دیداری با نشر چشمه در مجموعه‌ی برج بابل ترجمه کرده‌اند. منبع ارجاعات این یادداشت نیز همین ترجمه‌ی اخیر، یعنی کتاب چاپ‌شده توسط نشر چشمه است که در تابستان سال ۱۴۰۲ برای اولین‌ بار منتشر شده است. همچنین لازم به ذکر است که ادامه‌ی این یادداشت قسمتی از داستان را لو خواهد داد.

اگر بخواهیم پیرنگ نوولای آرایش دشمن را به‌صورت بسیار خلاصه و با حذف جزئیات آن تعریف کنیم، می‌توانیم بگوییم که آرایش دشمن داستان ملاقات اتفاقی (که در نهایت متوجه می‌شویم به‌هیچ‌عنوان اتفاقی نیست) شخصیت ژروم آنگوست با شخصیت تکستور تکستل است. دیالوگ‌ها و رابطه‌ی این دو از همان صفحات ابتدایی نوولا بسیار آزارنده و دارای کشمکش شدیدی است. تکستور تکستل در طول نوولا حضور خودش را به ژروم مدام تحمیل می‌کند. ژروم که به‌خاطر تأخیری که در پروازش رخ داده در فرودگاه منتظر نشسته، از طرف حرف‌های تکستور و حضورش آزار می‌بیند. تکستور در خلال دیالوگ‌هایش سعی دارد که خاطرات تلخ و بد زندگی‌اش را برای ژروم تعریف کند و ژروم با دیالوگ‌های خشن خود می‌خواهد او را از خود براند. و البته تکستور تسلیم نمی‌شود و او را مدام تعقیب می‌کند. او به ژروم می‌گوید:

«فکر همه‌جایش را کرده‌ام. خیال می‌کنید برای چه به حس شنوایی شما حمله کرده‌ام؟ نه‌فقط برای این‌که منع قانونی ندارد، بلکه بیش‌تر به این خاطر که شنوایی بی‌دفاع‌ترین حس در بین حواس است. چشم برای محافظت از خود پلک دارد. در مقابل بوهای ناخوشایند هم فقط کافی است بینی‌تان را بگیرید، واکنشی که حتی در طولانی‌مدت هم کوچک‌ترین دردی در پی ندارد. چشایی را می‌توان با روزه و پرهیز که به‌هیچ‌عنوان ممنوع نیستند در امان نگه داشت. و از لامسه هم قانون محافظت می‌کند، اگر کسی شما را برخلاف میل‌تان لمس کند، می‌توانید پلیس خبر کنید. آدمیزاد تنها یک نقطه‌ضعف دارد و آن هم گوش است.»

البته خواننده در انتهای نوولا متوجه می‌شود که تکستور تکستل تنها برساخته‌ی ذهنی ژروم است و ماهیت فیزیکی ندارد. تکستول تکستل را ذهن ژروم ساخته و کارهایی را به او نسبت داده که نمی‌خواهد انجام دادن‌شان را قبول کند. ژروم نمی‌خواهد که قتل همسرش را قبول کند. نمی‌خواهد تجاوز کردنش را به او، یا حداقل علاقه‌ی مفرط به تجاوز کردن به او را به خودش نسبت دهد، بنابراین در ذهنش شخصیت تکستور تکستل را آفریده است.

در واقع کل داستان نوولای آرایش دشمن در مدت زمان یک تأخیر چندساعته‌ی هواپیما رخ می‌دهد، در یک روز خاص. این روز خاص، یعنی ۲۴ مارس ۱۹۹۹ بهانه‌ی روایت را نیز می‌سازد. ۲۴ مارس روزی است که همسر ژروم یعنی ایزابلا به ضربات چاقو به قتل رسیده است. اگر بخواهیم دوربینی در فضای داستان نصب کنیم و فقط به‌طور عینی داستان را ببینیم، تنها چیزی که دستگیرمان می‌شود این است: مردی چندساعتی می‌نشیند روی صندلی انتظار فرودگاه. کمی با خودش کلنجار می‌رود و در نهایت بلند می‌شود و سرش را آن‌قدر به دیوار می‌کوبد تا کشته شود؛ یک خودکشی عجیب و خشونت‌بار.

یکی از اصلی‌ترین مضامین نوولای آرایش دشمن مفهوم “هویت” و “من” است. این “من” که مدام از آن برای اشاره به خود استفاده می‌کنیم چه کسی است؟ آیا وجوهی از کرده‌های ما، علایق‌مان و خواسته‌هایمان وجود دارد که ذهن ما بخواهد آن را مخفی نگه دارد؟ آیا کارهایی هست که ما انجامش داده باشیم ولی نخواهیم آن را ببینیم یا حتی صورتش را عوض کنیم و سال‌ها با خاطره‌ای تغییرشکل‌یافته زندگی کنیم و با آن خاطرات پیشینه و هویت خودمان را ترسیم کنیم؟ درنهایت آیا آن هویتی که ما از خودمان نیز پنهانش کرده‌ایم به شکل یک دشمن درونی بر ما خواهد شورید و ما را از پا خواهد انداخت؟ نوولای آرایش دشمن درباره‌ی همین پرسش‌هاست. درباره‌ی ژروم آنگوست که با آن بخش از هویت خودش روبه‌رو می‌شود که می‌خواهد واقعیت‌ها را به رخ او بکشد. نوولای آرایش دشمن باعث می‌شود که ما به این فکر کنیم که چقدر هویت ما و این “من” که گمان می‌کنیم آن را می‌شناسیم می‌تواند متفاوت از چیزی باشد که می‌شناسیم. این دشمن درونی می‌تواند به ما نشان بدهد که حتی در مواردی این “من” که می‌شناسیم، دقیقاً با پیشینه و هویت ما مخالف و متناقض است.

آرایش دشمن املی نوتومب

نوولای آرایش دشمن در انتهایش اجازه‌ی برداشتها و خوانش‌های گوناگون به مخاطب نمی‌دهد. درست است که بیشتر داستان دیالوگ‌های بین ژروم و تکستور جلو می‌رود، ولی راوی داستان، که در اغلب قسمت‌ها خودش را پنهان کرده بود، زاویه دید را می‌چرخاند و از دید مردم توی فرودگاه خودکشی ژروم را روایت می‌کند:

«۲۴ مارس ۱۹۹۹، مسافرهایی که منتظر پرواز هواپیما به مقصد بارسلونا بودند شاهد نمایش غیرقابل توصیفی شدند. به دلیل این‌که تأخیر نامعلوم پرواز تا سه ساعت به طول انجامیده بود، یکی از مسافرها از صندلی‌اش بلند شد، رفت و چندین‌بار سرش را به یکی از دیوارهای سالن کوبید. خشونتی غیرعادی چنان او را برانگیخته بود که هیچ‌کس جرئت نکرد مداخله کند. آن‌قدر این کار را ادامه داد تا این‌که منجر به مرگش شد.»

در این یادداشت کوتاه لازم است به دوتا از عناصر دیگر داستان نیز اشاره کنیم.

اولی درباره‌ی راوی و نحوه‌ی روایتگری است. چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، راوی نوولای آرایش دشمن در اغلب قسمت‌های داستان خاموش است. او چیزی را روایت نمی‌کند و فقط گه‌گداری برای این‌که ریتم را کنترل کند، وارد داستان می‌شود. بیشتر حجم داستان را صرفاً دیالوگ‌های بین ژروم و تکستور شکل داده‌اند و همین مورد باعث شده است که ریتم داستان بسیار تند شود. پیشینه‌ی روایت و همچنین پیرنگ نوولای آرایش دشمن را همین دیالوگ‌های بین این دو شخصیت شکل می‌دهند

دومی هم درباره‌ی ستینگ (setting) نوولای آرایش دشمن است؛ این‌که چرا املی نوتومب فرودگاه را برای روایت نوولای آرایش دشمن انتخاب کرده است. فرودگاه علاوه بر این‌که می‌تواند نمادی از انسان مدرن و وضعیت روانی انسان‌های قرن بیستم باشد (چنان که داستان نیز در آخرین سال قرن ۲۰ رخ می‌دهد)، همچنین مکانی است که انسان‌ها در کمترین زمان ممکن از منطقه‌ای به منطقه‌ای دیگر جابه‌جا می‌شوند. شاید این مصداق همان کاری باشد که ژروم آنگوست انجام می‌دهد. در واقع ژروم پس از به قتل رساندن همسرش بسیار سریع از یک وضعیت ذهنی (منطقه؟) به وضعیت ذهنی دیگری منتقل شده و آن‌جا نیز ساکن شده است. حالا داستان از نظر مکانی در یک فرودگاه می‌گذرد و از نظر زمانی، بازه‌ی روایت یک تأخیر سه‌ساعته است. درواقع این تأخیر دارد نوعی برزخ و در حالت میانی ماندن را نمایندگی می‌کند؛ جایی که ژروم قرار است با تکستور روبه‌رو شود و تصمیم بگیرد به کدام وضعیت بازگردد. تبدیل شود به ژرومی که می‌شناسد یا وجود تکستور را بپذیرد؛ یا هیچ‌کدام و دست به خودکشی بزند.

در نهایت باید اشاره کرد که از نوولای آرایش دشمن اقتباس‌های تئاتری و سینمایی گوناگونی شده است. برای مثال فیلم سینمایی A Perfect Enemy که در سال ۲۰۲۱ پخش شد، اقتباسی از این نوولا است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمدرضا صالحی
محمدرضا صالحی
دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ارشد ادبیات تطبیقی. علاقه‌مند به روایت‌شناسی، نقد ادبی و داستان‌نویسی

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights